نگاهی به فیلم تحسین شده «یهودا و مسیح سیاه» / برای مردم می‌میرم، چون برای مردم زندگی می‌کنم

 

عصرسینما؛ آیدین مفتاحی

این چندمین فیلم امسال است که داستان آن به نوعی مرتبط با “حزب پلنگ سیاه” میباشد. بیش از این در فیلم هایی چون «دادگاه شیکاگو هفت»، «سیبرگ» و مجموعه «اسمال اکس» به بخشی از فعالیت های این حزب پرداخته شده بود.

حزب پلنگ سیاه؛ سازمان سوسیالیست آمریکایی بود که در ابتدا برای حقوق سیاهپوستان در آمریکا فعالیت می کرد. این حزب یکی از بحث برانگیزترین گروه‌های سیاسی در دهه شصت میلادی بود و توجه زیادی به برنامه های اجتماعی، آموزشی و دوره های دفاع از خود به جای دفاع از خشونت داشت.”هویی نیوتن” و “بابی سیل” تاسیس کنندگان این حزب بودند. افراد این گروه مسلح و کاپشن های چرم مشکی همراه با بلوز یقه اسکی میپوشیدند و کلاهی موسوم به کلاه باسک بر سر میگذاشتند.

با در نظر گرفتن این توضیحات باید گفت که فیلم مورد بحث؛ «یهودا و مسیح سیاه»، مهم ترین فیلم در بین آثار ارائه شده و در رابطه با حزب پلنگ سیاه است. چرا که داستان آن برشی از زندگی یکی از سرشناس ترین رهبران این حزب و در واقع یکی از تاثیرگذارترین و به یاد ماندنی ترین فعالان حقوق سیاهپوستان یعنی “فرد همپتون” است. کسی که دبیر کلی حزب پلنگ های سیاه ایالت ایلینویز را بر عهده داشت.

رفتارهای همپتون در راستای سیاست حزب به جای دفاع از خشونت و در دفاع از خود بود و با الهام از مائوئیسم دیدگاه جهانی در مورد آزادی سیاه پوستان داشت. همپتون با سخنرانی ها، مبارزات و حمایت‌های همه جانبه از سیاه پوستان و با داشتن برنامه‌های غذایی، آموزشی و رفاهی برای آنان جایگاهی چون مسیح در نزد دنبال کنندگان و اعضای حزب و جامعه سیاه پوستان پیدا کرده بود.

شخصیت همپتون بسیار دقیق و با جزئیات نوشته و پرداخت شده، اما با این حال برگ برنده فیلم بازی درجه یک “دنیل کالویا” در نقش فرد همپتون است. کسی که امسال اکثر جوایز فردی را برای ایفای این نقش(از جمله گلدن گلوب) را برنده شده است. که اگر نگویم بهترین، قطعاً بازی او یکی از بهترین بازی های سال است.

کالویا تصویری باورپذیر و ملموس از این رهبر سیاهپوست را ارائه داده و با آن سخنرانی های کوبنده و جذاب، ادای جملات پشت سر هم و بازی با تناژ صدایش کاملاً بیننده را محو تماشا می کند. سکانس مربوط به سخنرانی آخر او بعد از آزاد شدن از زندان، یکی از برترین سکانس های امسال است که قطعا تا مدت ها در حافظه بینندگانش خواهد ماند. سکانسی که ارزش تماشای دوباره و دوباره را دارد و به خوبی القا کننده افکار همپتون و حس مبارزه طلبی و آزادی خواهی اوست. همانطور که در بخشی از سخنرانیش میگوید :””من می‌دونم که تو تصادف با ماشین نمی‌میرم. می‌دونم به خاطر اسکی رو یخ نمی‌میرم. می‌دونم که به خاطر حمله قلبی نمی‌میرم. می‌دونم که قراره موقع انجام کاری که واسش به دنیا اومدم بمیرم. من واسه مردم می‌میرم، چون واسه مردم زندگی می‌کنم.””

در کنار کالویا؛ بازی تیم بازیگری نیز به طور کلی قابل قبول است. به ویژه بازی “لاکیث استنفیلد” که در نقش یهودا بلای جان همپتون و البته همنوعانش میشود. خیانتکاری که در دوراهی بین آزادی خود و مردمانش، منفعت شخصی را در نظر گرفت.

فیلم سینمایی یهودا و مسیح سیاه

با در نظر داشتن نقاط مثبت فیلم، باید مشکل فیلم را در شخصیت‌پردازی نصفه و نیمه برای شخصیت های فرعی اما تاثیرگذار داستان جستجو کرد. شخصیت‌هایی که تاثیر مستقیمی بر روند اتفاقات و ماجراهای فیلم دارند. اما آنطور که باید و شاید به آنها پرداخت نشده، که در نتیجه نه سرنوشت آنها برای بیننده اهمیتی دارد و نه تصمیمات و حضورشان تاثیری بر روند کلی داستان میگذارد. از اعضای دانه درشت حزب گرفته تا رئیس اف بی آی “جی ادگار هوور”.

شخصیت هایی که هر یک به نوبه خود می توانسته اند همچون وزنهای تاثیرگذار در داستان عمل کنند، اما چنان به حاشیه رانده شده اند که اصلا مجالی برای باور به آنها نیز وجود ندارد.

البته که تمرکز اصلی داستان بر روی همان ماجرای تمثیلی از مسیح و یهودا بوده است. اما با این حال چنین ساده گذشتن از کنار سایر شخصیت ها به بهانه پرداخت به خط اصلی داستانی، توجیه پذیر نمیباشد. و این مشکل زمانی نمود بیشتری پیدا میکند که دنبال کردن داستان و همراهی با آن در زمان نبود همپتون نیز کمی سخت و حوصله سر بر میشود.

در واقع تعریف درست رابطه میان اُ نیل و همپتون باعث شده تا سکانس های همراهی این دو نفر تبدیل به موتور پیش برنده فیلم شود. اما هر زمان که یکی از این دو نفر(به ویژه همپتون) از داستان خارج میشوند فیلم دچار لکنت میگردد.

خروجی این عدم پرداخت به شخصیت های جانبی و لنگ شدن داستان با نبود یکی از دو شخصیت اصلیش، باعث شده تا عملا بخش زیادی از زمان فیلم هدر رفته و بدون تأثیر و کشش خاصی به جلو پیش برود.

با این حال باید گفت که بازه زمانی انتخاب شده از فعالیت های حزب و به ویژه حضور شخصیت همپتون آن قدری جذاب است که بتواند بیننده را تا انتها همراه فیلم نگه دارد.

مطالب دیگری از نویسنده این یادداشت:

یادداشتی بر مجموعه «تبر کوچک» / مورد عجیب مک کوئین؛ از حضور در جشنواره کن تا نامزدی در بخش سریال های گلدن گلوب

نقد فیلم: نگاهی به «میناری»؛ یکی از فیلمهای مطرح و ستایش شده سال 2020 / از ورق گردانی وضع جهان غافل مباش

نقد و بررسی سریالهای روز جهان : نگاهی به سریال «عالیجناب» / “زندگی فقط یک قانون داره؛ کوچکترین اشتباه، بزرگترین ‌‌‌تاوان”

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا