یادداشت دیگری بر فیلم نامزد اسکار «پدر» / آشوب ذهن و مکان و زمان

 

عصرسینما؛ عقیل قیومی

فیلم «پدر» درامی است محصول مشترک فرانسه و انگلستان که در سال ۲۰۲۰ ساخته شده و فلوریان زلر آن را نوشته و کارگردانی کرده است. زلر فیلم را بر مبنای نمایشنامه‌ای ساخته که خود آن را در سال ۲۰۱۲ نوشته؛ نمایشنامۀ «پدر» که در ایران نیز اجرا شده است. بازیگران اصلی فیلم آنتونی هاپکینز، اُلیویا کلمن، مارک گیتیس، ایموجن پوتس، روفس سوئل و اُولیویا ویلیامز هستند.

یک بازیگر مسنِ ماهر باید بسیار چابک و خلاق باشد تا اضمحلال تدریجی جسم و ذهن بشر را در روزهای پایانی عمر مجسم کند و آقای آنتونی هاپکینز چنین می‌کند. او باید ناتوانمندی را توانمند بازی کند. او با میمیک‌های خاص‌ش  از آرایه‌های جسمی بازیگرانی که نقش عقب‌افتاده‌ها و افراد دارای ناتوانی جسمانی و ذهنی را بازی می‌کنند به دور است؛ آرایه‌هایی که بارها دیده‌ایم. او دارد به ذهن هر یک از ما هم نهیب می‌زند. خودت را ببین.

آنتونی پدری‌ست که پیش‌تر به خاطر از دست دادن دخترش لوسی در سانحه‌ای وحشتناک دچار ضربۀ روانی شدیدی شده است. شاید هم ضربه‌ای مهلک که پیرمرد را دارد از پای درمی‌آوَرَد. وقتی لوسی‌اش را از دست داده محیط بوده به زمان و مکانی که در آن می‌زیسته و حالا شبی در خانۀ دخترش وقتی بی‌خواب می‌شود می‌شنود که لوسی او را به خود می‌خوانَد. پیرمرد خود را در مکانی می‌یابد که لوسی داشت آخرین لحظات حیات‌ش را سپری می‌کرد. ما هم با آنتونی مکان‌ها را گُم می‌کنیم.

ما کجا هستیم؟ در خانۀ سالمندان همراه آنتونی. او با مغز و ذهن در حال مضمحل شدن‌اش ما را با خود می‌بَرَد به خانه‌هایی. پرستاران خانۀ سالمندان را با خودش می‌آوَرَد به خانه‌ها. پرستار خانگی را لوسی می‌بیند. مرد پرستار خانۀ سالمندان را در خانه می‌بیند. دامادش به او اهانت کرده و دامادش را آن مرد پرستار می‌بیند. وحشت می‌کند.

اطرافیان مدام می‌خواهند به یاد آنتونی بیاورند:  ?remember (یادت میاد؟)

آنتونی هاپکینز در فیلم پدر
آنتونی هاپکینز در نمایی از فیلم «پدر»

ذهن آنتونی از خانۀ سالمندان پرش‌های بیمارگونه دارد.‌ خود را در خانه می‌یابد. دخترش سراسیمه از راه می‌رسد. مرد حالا حتی به اتکای ساعت مچی‌اش هم نمی‌تواند زمان را ردیابی کند. سرگیجۀ زمان و مکان حادث می‌شود. در آشپزخانه‌ای می‌بینیمش. پاکت‌های آبی رنگ خرید روی میز است. اما در آستانه مردی ریز اندام را می‌بینیم با چهره‌ای که دلهره می‌سازد. آنتونی این مرد را از کجا آورده به خانۀ دخترش. بعدتر مرد ریزاندام را در هیئت پرستار خانۀ سالمندان می‌بینیم.

ما فیلم را از ذهن آنتونی می‌خوانیم ولی شاهد استیصال دختر آنتونی هم هستیم. البته صحنۀ سقوط و شکستن لیوان ما را هم به ناگاه تکان می‌دهد. یعنی ما هم همراه دختر استیصال را تجربه می‌کنیم با این کنش بیرونی. بعد دختری را می‌بینیم که دارد پدرش را خفه می‌کند. این‌جا در تلفیق نظرگاه‌ها کمی گیج می‌زنیم.

آنتونی هاپکینز یک هارمونی خواستنی می‌سازد از ذوق کودکانه و  استیصال پیرانه. نگاه کنید به جایی که با ذوق کودکانه‌ای می‌گوید: and trousers (و شلوار) یا وقتی استیصال را هنرمندانه می‌آفریند و در طلب مادرش می‌گرید.

به هر حال شیوه‌ای‌ست جانکاه برای زیستن. پیرمرد دارد جان می‌کَنَد. گویی در شتاب عمر قطره‌هایی ناچیز از عمرش مانده و در تک‌قابی که شیر آب آشپزخانه دارد چکه چکه می‌کند و ناگهان تمام می‌شود مابه‌ازایی داریم از آنچه در انتظار پیرمرد است. گاهی نجات‌دهنده در گور خفته است.

تلفیقی هم از اضمحلال پدر و استیصال دختر و جاهایی که دختر را تنها مانده در خودش می‌بینیم ربطی به سویۀ نظرگاه پدر که بر فیلم سنگینی می‌کند ندارد. شاید فیلم در استراتژی روایی خود به حفره‌هایی دچار باشد وگرنه در تجسم آشوب ذهن و زمان و مکان موفق می‌نماید.

مطلب مشابه:

نقد فیلم: نگاهی به فیلم تحسین شده «پدر» با بازی آنتونی هاپکینز / مرا به یاد داشته باش

یادداشت های دیگری از نویسنده این مطلب:

پرسه‌ها و خاطره‌ها با ژان کلود کریر و خوان لوئیس بونوئل

نگاهی به آثار مارسل کارنه / سندی از تاریخ روانکاوانه‌ی قرن ما!

در جست‌وجوی کودکی از دست‌ رفته

 

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا