نگاهی به فيلم «گيلدا» ساخته اميد بنكدار و كيوان علی‌محمدی

شيدايی يک هنرمند در آن هنگام كه به هنرش می‌انديشد

 

حافظ روحاني: «گيلدا» فيلم بدي است، همچون سه ساخته بلند سينمايي پيشين اميد بنكدار و كيوان علي‌محمدي و نه حتي بدتر يا بهتر از آنها. اما كاش مي‌شد با همين حكم كار را تمام كرد، اما قضاوت كردن فيلم تنها بخشي از ماجرا است و نه حتي مهم‌ترين بخش يك نوشته.

اما آنچه «گيلدا» را همچون ديگر ساخته‌هاي بنكدار و علي‌محمدي ناكارآمد و ناموفق مي‌كند صرفا به خود فيلم محدود نمي‌شود، بلكه به نظر مي‌رسد آنها در پي دست يافتن به آن لحظه دشواري هستند كه بتوان روايتي فشرده كه در قالب چند صحنه مجزا خلاصه شده را با كشف و شهودي همراه كرد كه قرار است از بازي با شكل فيلم حاصل شود. آنها پيش‌تر از اين و در ساخته‌هاي قبلي‌شان نيز نشان داده بودند كه تا چه اندازه به شكل فيلم و روايت‌هاي موجز دلبستگي دارند. اين دلبستگي را مي‌توان در قطع‌هاي متعدد و تغييرات پرتعداد زاويه دوربين، بازي‌هاي گوناگون با رنگ يا تجربيات‌شان در صداگذاري مشاهده كرد. همچنان كه مي‌كوشند بازيگران را از قالب نقش‌هاي آشنا جدا كنند و در اشكال جديدي به كار بگيرند. از طرف ديگر حضور كم‌و‌بيش دايمي ستارگان سينماي ايران (عمدتا ستارگان زن) به آنها امكان مي‌دهد تا از اكران محدود فرار كنند و معمولا شاهد نمايش آثارشان به شكل وسيع‌تري باشند و همين موضوع احتمالا باعث مي‌شود تا بيننده بر تفاوت ظاهر بصري يا روايي فيلم‌هاي‌شان با ديگر توليدات سينماي ايران واقف شود. اما به نظر مي‌رسد كه دستاورد اين زوج هنري تا اين لحظه تنها به حفظ همين تفاوت محدود شده باشد، بي‌آنكه اين شيفتگي به شكل فيلم كمك چنداني به وجه بياني فيلم‌ها بكند.

حتي پيش از آنكه سينما مشخصا از عزت و احترام هنر خوانده شدن، برخوردار شود، راجر فراي و كلاو بل، در آن ايام خوش ابتداي سده 20 كوشيده بودند تا دو مفهوم شكل و بيان را با يكديگر تلفيق كنند و به توصيفي از هنر برسند كه در فارسي «فرم معني‌دار» (Significant form) ترجمه شد. هر چند به نظر مي‌رسد كه ترجمه فوق آنچنان كه بايد دقيق نيست، اما با اين‌حال عنوان ابداعي آنها تلاشي بود براي برقراري يك پيوند ميان بي‌معنايي شكل با بيان كه معمولا با مفاهيم همراه است. تلاشي كه البته فقط به اين دو نظريه‌پرداز حلقه بلومبرگ خلاصه نمي‌شود و از ابتداي تاريخ فلسفه هنر مورد بحث بوده. اما فارغ از اين مرور تاريخي بر مبناي اين باور مي‌شد خود فرم يا شكل را واجد معني يا لااقل برانگيزاننده مفهوم در نظر گرفت. پس از اين منظر رابطه ميان شكل و معني بالعكس تعريف مي‌شود؛ به اين معني نيست كه به شكل منجر مي‌شود، بلكه از شكل است كه معني منتج مي‌شود. اين باور در آن سپيده‌دم مدرنيسم هنر و رشد روزافزون هنرمندان موسوم به فرماليسم معني داشت و البته كوششي بود براي معني كردن رويكردي كه مي‌كوشيد شكل را از سيطره معني آزاد كند. پس آيا از اين نظر فرماليسم نوعي خلق معني از مسير عكس است؟ شايد؛ ولي دست يافتن به چنين كيفيتي آن هم در اشكال هنري كه به قصه وابسته‌اند، از هنرهاي بصري دشوارتر است.

به نظر مي‌رسد كه اميد بنكدار و كيوان علي‌محمدي كه اتفاقا به نقاشي دلبستگي هم دارند و اين علاقه‌مندي را در «گيلدا» مي‌توان با نمايش اثري از مهرداد محب‌علي بر ديوار كافه هم مشاهده كرد در دام همين نظريه و چم‌و‌خم‌هاي پيچيده شكل و معني گرفتار شده‌اند. اين گرفتاري اما فقط مربوط به اين فيلم خاص نمي‌شود و از نخستين فيلم بلندشان يا حتي از فيلم‌هاي مستند و كوتاه‌شان هم به چشم مي‌آمد، جايي كه آنها حتي گاه روايت، خط قصه و حتي اطلاعات بنيادين و اوليه را در ازاي پرداخت شكلي فيلم فراموش مي‌كردند و به كيفيت‌هاي بصري يا صوتي امكان بروز مي‌دادند. در اين لحظات خيلي سخت مي‌شد ميان ذهنيت فيلمسازان با كيفيت‌هاي بصري و صوتي آثارشان ارتباطي را جست‌وجو كرد و به نظر مي‌رسيد كه آنها از سر شيطنت به يك امكان بصري يا صوتي فرصت خودنمايي داده‌اند. در «گيلدا» از اين موقعيت‌ها كم به چشم نمي‌آيد. پس آيا در فيلم‌هاي بنكدار علي‌محمدي و در نهايت در «گيلدا»، شكل فيلم عنصري معني‌ساز است يا با مفاهيم نسبتي دارد؟

«گيلدا» درباره نمودهاي مختلف يك زن بازيگر و صاحب رستوران در نسبت با مردهاي مختلف است؛ از پدر و برادر (كه خواهان انجام عمل تغيير جنسيت است) گرفته تا همسر سابق، پسر، عشق قديمي، يا حتي سيدي كه گويا برايش حكم منبع الهام را دارد. ديدارهايي كه گهگاه در دنياي واقعي رخ مي‌دهند و تعدادي كه گويا حاصل تصاوير ذهني، تخيل، اوهام يا نقش‌هايي است كه اين زن بازيگر در مقابل‌شان قرار مي‌گيرد و در نهايت انگار رهايي و آزادي او و احتمالا كشف خود و اكتشاف دوباره عشق است. رخدادهايي كه تمامي در قالب مكالمات عمدتا دو نفره پشت يك ميز رخ مي‌دهد و از طريق برگه‌هايي شبيه به استوري‌برد به هم متصل مي‌شوند. در اين حالت به نظر مي‌رسد كه دو فيلمساز مي‌كوشند از طريق استفاده از امكانات بصري و صوتي به اين ديدارهاي دو نفره معني بخشند و به يك معني آنها را در قالب بازي‌هاي مختلف با فرم روايي، بصري و صوتي نمايش دهند. نتيجه اين است كه براي كشف نسبت ميان اين دو دست به آزمايش تكنيك‌ها، شيوه‌ها و امكانات صوتي و بصري گوناگون مي‌زنند. نتيجه البته چشمگير است و گاه به واسطه تلاش ستايش‌برانگيز مرتضي پورصمدي (مدير فيلمبرداري) يا آيدين ظريف (طراح صحنه) يا فضاي صوتي خلق‌شده توسط بامداد افشار گيرا و محسوركننده است ولي موفق نه.

شايد علت اصلي عدم موفقيت آنها در دو چيز باشد؛ در بسياري از موارد جست‌وجوهاي فرمي اين دو فيلمساز به خود فرم ارجاع مي‌دهد و نه به چيزي ديگر. از اين جنبه در اكثر موارد نسبت دادن يك امكان بصري يا صوتي در فيلم‌هاي آنها با يك رخداد عيني در روايت اگر نه ناممكن لااقل بسيار دشوار است، پس ما صرفا شاهد نمود يك رخداد بصري يا صوتي هستيم، بي‌آنكه اين رخداد يا كيفيت مضموني را تشديد يا تعديل كند. از سوي ديگر به نظر مي‌رسد كه تمامي كوشش آنها در خلق يك شخصيت پيچيده، «گيلدا»، كه هم بازيگر است و هم صاحب رستوران و هم درگير روابط عاطفي و حرفه‌اي گوناگون مكمل يكديگر نيستند و خط روايي اصلي را تكميل نمي‌كنند. پس در نهايت «گيلدا» به مجموعه‌اي از اپيزودها تبديل مي‌شود كه نه آنچنان كه بايد مستقلند و نه در كنار يكديگر به نتيجه‌اي مشخص مي‌رسند. در اين ميان آزادي شكل و رهايي فيلمسازان از قيد و بند اصول روايت باعث مي‌شود تا «گيلدا» به مانند ديگر ساخته‌هاي بنكدار/ علي‌محمدي فرصتي باشد براي اكتشاف امكانات بصري و صوتي سينما، بي‌آنكه اين اكتشافات متعدد بعد از 4 فيلم بلند به نتيجه‌اي مشخص تبديل شود.

«گيلدا» فيلم بدي است، با اين‌حال تلاش كودكانه بنكدار / علي‌محمدي كه با ابزارهاي سينما بازي و ما را به تماشاي اين بازي‌ها دعوت مي‌كنند هنوز ستايش‌برانگيز است. هر چند به نظر نمي‌رسد كه اين دو بعد از تعداد فيلم مشترك هنوز حتي به مضموني رسيده باشند، اما در عوض به ما امكان مي‌دهند كه شكل فيلم را كم‌و‌بيش بي‌پيرايه‌تر از هر توليد ديگري در سينماي ايران ببينيم. به نظر مي‌رسد كه آنها همچنان دوست دارند تا كودكانه با ابرازهاي سينما بازي كنند بي‌آنكه منتظر دست يافتن به نتيجه‌اي باشند. شايد اين حقيقت همان كيفيت شيدايي زيست هنرمندانه باشد اما اين حسرت را بر دل‌مان مي‌گذارد كه كاش مي‌شد برايش نتيجه‌اي را نيز انتظار كشيد.

 

منبع: روزنامه اعتماد

 

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا