یادداشت ویژه: نگاهی به ماجرای توقیف یک سریال موفق / ساطور ساترا!
عصرسینما؛ رضا صائمی
تیغ سانسور و توقیف به تن سریال های نمایش خانگی هم خورد!. نیروی انتظامی از سریال «میخواهم زنده بمانم» شکایت کرده و خواهان توقیف این سریال و حذف قسمتهای قبلیاش شده از روی پلتفرم شده است. ظاهرا «ساترا» به ساطوری بدل شده که تنها دست و پای فیلم و سریال ها را قطع می کند و نمایش خانگی که نسبت به تلویزیون و سینما در امنیت بیشتری قرار داشت هم از تیغ سانسور و توقیف در امان نیست.
ظاهرا بهانه توقیف هم نوع پردازش برخی شخصیت های قصه است که به کمیته انقلاب اسلامی تعلق داشتند. به عبارت دیگر بسیاری دلیل حساسیتهای موجود درباره «میخواهم زنده بمانم» را در نگاه این سریال به نیروهای انتظامی سالهای آغازین دهه 60 جستوجو میکنند.
در واقع اینکه شهرام شاهحسینی نیروهای کمیته را به نوعی متفاوت از تصویر دلخواه تصمیمسازان این سالها به تصویر کشیده؛ از نظر این گروه مجوزی است برای جلوگیری از عرضه و نمایش سریال. اما شماری دیگر دلیل نارضایتی نهادهای ناظر را نمایش کاراکتری چون امیر شایگان میدانند. یکی از مسئولان بانفوذ و مهم قوهقضائیه، دارای قدرت برگرداندن آرای صادره و توقف حکم اعدام متهمان، که به صورت «قانونی» و راحت، مخالفینش را میکشد.
یک شخصیت مخوف و ترسناک- که بازی درخشان و باصلابت حامد بهداد هم به یاریاش آمده و یکی از مقتدرترین و مخوفترین تصاویر را از کاراکتر اصولا کلیشهای مدیران کشور در سالهای دهه 60 حاصل آورده است. تصویری جذاب که البته به مذاق عدهای چندان خوش نیامده و اعتراضاتی را موجب شده است.
در نامه نیروی انتظامی به سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر (ساترا) آمده که «با توجه به اینکه تهیهکننده سریال «میخواهم زنده بمانم» ملاحظات ناجا را انجام نداده، درخواست توقف موقت این سریال مطرح میشود». ظاهرا نیروی انتظامی طی جلسهای که با عوامل سازنده این مجموعه داشته، خواهان اصلاح برخی قسمتها شده- و چون تاکنون این اصلاحات انجام نشده، درخواست توقف موقت این سریال را مطرح کرده است.
کافیست به متن این نامه رجوع کنید تا لحن دستوری و عامرانه آن را به وضوح دریابید. در بخشی از این نامه چنین آمده است: «پس از اعتراض ناجا مقرر شد عوامل تولید (تهیهکننده، کارگردان و نویسنده) با نماینده ناجا جلسهای تشکیل و نسبت به لحاظ نمودن نقطهنظر اصلاحی اقدام نمایند و بر همین اساس و پس از منعقدشدن جلسه مورد نظر، توافق شد تهیهکننده ظرف سهروز تمامی قسمتهای پخششده تا قسمت یازده را از پلتفرم شبکه نمایش خانگی و تمامی سایتهای اینترنتی جمعآوری و از قسمت دوازدهم کلیه ملاحظات سازمانی را لحاظ کند. لیکن پس از پخش قسمت دوازدهم و سیزدهم مشاهده گردید گروه تولید به مصوبات جلسه فیمابین تمکین ننموده و بدون توجه به تاریخ درخشان سازمانهای انتظامی قبل از ادغام (کمیته انقلاب اسلامی و شهربانی جمهوری اسلامی ایران) عملکرد آنان را به سخره کشیده است.»
آنچه در پس این اتفاق قابل پرسش است اعمال نظر موازی نهادهای مختلف و مداخله متضاد آن در نظارت بر آثار و تولیدات نمایشی است. سوال این است که بالاخره کدام نهاد مرجعیت رسمی نظارت بر این آثار را دارد. وزارت ارشاد حرف خودش را می زند، ساترا ساز خودش را و قوه قضاییه و نیروی انتظامی هم قواعد و ضوابط خاص خود را اعمال می کنند.
سینما و نمایش مثل گوشتی قربانی شده که هر کس تکه ای از آن را می برد و آن را به شیر بی یال و دم بدل می کند. یا پرروژه ها پیش از تولید با مانع و دست انداز مواجه می شوند، یا بعد از تولید و زمان نمایش با حذف و سانسور و بعد از نمایش با توقیف و تعطیلی.
گسترده شدن این اعمال نفوذها و پررنگ شدن نظارت ها و ممیزی های شدید، سینمای نحیف و بی رمق موجود و جریان نمایش و اکران را با بحران شدیدی مواجه خواهد کرد و همین نیم بند حیات آن را هم از آن خواهد گرفت.
اینکه فیلمساز نمی تواند تاریخ معاصر را در دل قصه خود روایت کند و همه روایت ها باید متناسب با گفتمان و قرلئت رسمی باشد، عملا آزادی در هنر و خوانش هنرمندانه و هنرمندان از رخدادهای اجتماعی را مسدود و مخدوش کرده و چیزی از آن باقی نمی گذارد.
متاسفانه چشم انداز خوبی هم با توجه به تغییر دولت در پیش روی سینمای ایران نیست و با این روندی که در حال گسترش است، باید منتظر اعلان ورشکستگی هنر نمایش در کشور بود. هیچ فیلمسازی نمی تواند نقدی بر اصناف و طبقات اجتماعی داشته باشد و قصه ها باید در یک فضای فانتزی یا آرمانی روایت شود.
مسئله مهمتر در توقیف سریال «می خواهم زنده بمانم» این است که چرا نهادهای انتظامی و نظامی باید برای بخش فرهنگ و هنر تصمیم بگیرند و تا جایی حق مداخله و اعمال نفوذ داشته باشند که بتواند از نمایش یک سریال جلوگیری کرده و آن را متوقف کنند!. مشکل فرهنگ را هم باید با زبان فرهنگ و هم نهاد فرهنگی حل کرد وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی شود.
مطالب دیگری از نویسنده این یادداشت:
یادداشت ویژه: نگاهی به ماجرای قتل یک کارگردان سینما / شوک ایران از جنایت اکباتان
یادداشت ویژه: شبکه نمایش خانگی ؛ خاستگاه هنری یا بنگاه مالی!
تحلیلی بر وضعیت سینمای کشور در سال 99 / سال سخت و سیاه سینمای ایران
نقد میز نقد هفت / نقدها را بود آیا که عیاری گیرند!
نگاهی به موج حضور بازیگران در تبلیغات بازرگانی / کالایی شدن بازیگری!
درباره جدال کلاه گیس در سینمای ایران / کلاه گیس سینمایی و کلاه شرعی سیاسی!