نقد فیلم: نگاهی به فیلم تحسین شده «پدر» با بازی آنتونی هاپکینز / مرا به یاد داشته باش

 

عصرسینما؛ علی زنداکبری

اولین فیلم فلورین زلر، به طرز ماهرانه ای بیننده را دچار آلزایمر میکند!. طی یک ساعت و نیم در قالب فردی مینشینیم که مرز بین حقیقت و توهم را در هم تنیده، فراموشی که کارگردان ابتدا با گم شدن ساعت شخصیت اول ما را از آن آگاه میکند و سپس ما را با پارانوئید، غم، تنهایی، نوعی فوبیا و ترسی از مجموع این اختلالات، نه تنها همراه می کند، بلکه درک متفاوتی نیز از آن به ما میدهد، تا شاهد فیلمی متفاوت از یک بیماری که بارها بر پرده سینما از آن استفاده شده است، باشیم.

قاعدتا درک شخصیت اول و دیدن اتفاقات تنها از زاویه دید آنتونی(که عامدانه نام خود آنتونی هاپکینز برای آن در نظر گرفته شده) برای مخاطب کسل کننده است، لذا کارگردان در میانه پرداخت به درک شخصیت آنتونی از زندگی پیرامونش رگه هایی از گذشته او را به تناوب در اختیار بیننده میگذارد. از تصادف دختر کوچکتر، تا مهاجرت فرزند دیگر به فرانسه و بازی با کاراکتر پرستار/دختر، همگام با چالش فرار از مکان رخدادهای فیلم و به چالش کشیدن ذهن بیننده، که نمیداند در خانه آنتونیست و یا دخترش!.

حال آنکه تغییرات خانه محل زندگی آنتونی در نهایت مشخص نمی کند او دقیقا طی هر صحنه در کجاست؟ خانه خودش یا دخترش؟. سرگشتگی تماشاگر به حدی آزار دهنده می شود که تشنه واقعیتی ست که کارگردان به عمد و در راستای شناخت یک بیمار آلزایمری آنرا با ظرافت به مخاطب هدیه می دهد.

بازی دو گانه های کارگردان، ازدواج/طلاق دختر آنتونی، مهربانی/بدجنسی دامادش، رفتن/نرفتن دخترآنتونی به پاریس، دیدن دو شخصیت متفاوت در قالب همسر آن (پل یا مردی که در انتها متوجه میشویم کارمند آسایشگاه سالمندان است) همه و همه در فضایی معلق تماشاگر را بازی می دهد تا حالات یک بیمار آلزایمری آنگونه که باید توسطش حس گردد. اما آنجا که این احساسات به حد گیجی مخاطب می رسد، با تلنگرهایی به موقع او را به اصل موضوع باز می گرداند. مثل گم شدن چند باره ساعت آنتونی و مشکوک شدن نهایش به افراد مختلف، در عین حال تکرار جمله ((من نمیدونم چرا دخترم می خواهد به فرانسه بره؟ آخه اونا که انگلیسی حرف نمی زنند!)).

این تلنگرها به تماشاگر یادآور می کند که تنها نظاره گر مشکلات یک بیمار است. این نزدیکی به شخصیت اول و تراژدی مرگ دختر دیگرش، فضایی بهتر برای درک دردهای ((آن)) دختری که تمام سعیش را در کمک و حمایت از پدرش انجام میدهد و همزمان خجالت زده رفتارهای پدرش نیز هست، می گردد. او که عمرش را وقف پرستاری از پدرش نموده تحت فشار همسر/دوستش و عشق پدری، در تنگنایی برای سپردن او به آسایشگاه است.

آنتونی هاپکینز سالهاست که قدرت بازیگرش را به صورت مداوم به رخ صنعت سینما کشیده است و انتظار میرفت با سن هشتاد و چهار ساله اش، پایین رفتن کیفیت نقش آفرینی هایش در چند فیلم متوسط نیز توجیه پذیر باشد، اما به یکباره با یک بازی دیدنی در فیلم موفق «دو پاپ» در سال گذشته و حال با یک بازی به شدت تاثیرگذار در فیلم «پدر»، حیرت انگیز می نماید.

بازی او و تمرکز و به کارگیری سبک بازی/چرخش ماهرانه اش در قالب انسان بیماری که در لحظه میترسد، برمی آشوبد، نگران میشود، آرام می گیرد، اعتراض می کند، مهربان می گردد، دلتنگ می شود، تمجید می کند، بامزه می شود، بازیگوشی می کند، می رقصد و همچون بچه ای در صحنه ای تاثیرگذار با لبهایی لرزان مادرش را چون کودکان صدا میزند و اشک میریزد و در آغوش پرستارش چون کودکی دلشکسته آرام می گیرد، آنچنان تاثیرگزار است که موجبات تحسین هر بیننده ای را بر می انگیزد.

فیلم پدر

اولیویا کولمن نیز در تقابل با دوگانگی شخصیت کاراکترش و در مواجه با ماندن یا رها کردن پدرش، اختلاف کنش/واکنش در مرز انتخاب را، نه برای ترجیح زندگی خود به پدرش و یا بالعکس، که در پذیرفتن تنهایی انسانی که دوران پیری خود را در تقابل با بیماری فرسایشی می بیند، بازی آرام و گام به گامی را همسان با حرکت متناوب درام اثر به اجرا می گذارد. نگاه کنید به بازیش در لحظه ای که در خیال خود (و یا به تعبیری در کابوس پدرش) در حال نوازش صورت اوست و به ناگهان سعی در خفه کردن او می کند، حسی از مهربانی و ترحم به ناگهان تبدیل به خشمی غیر قابل مهار می نماید.

فلورین زلر که به همراه همکار با سابقه فیلمنامه نویسش کریستوفر همپتون بر اساس نمایشنامه ای از خودش، فیلمنامه درخشانی را به نگارش درآورده، در کلیت کار نیز گونه ای دکوپاژ تئاترگونه به فیلم بخشیده، فیلمبرداری بن میزدرد، فیلمبردار توانای «داونتون ابی»، با مکث های به جا و حرکت آرام با به تصویر کشیدن محل زندگی آنتونی، اطاق هایی با وسائل ساده، راهرویی با دو درب در ابتدا و انتها، تله ای ناخواسته را برای آنتونی ترسیم کرده که گویی بخشی از پرده از یک نمایشنامه را به تصویر می کشد. کلوزآپ پایانی از صورت آنتونی گریان که چون کودکی هق هق میکند و زوم آرام دوربین به سمت صورت آنتونی به یادماندنیست،

موسیقی ساز کارکشته؛ لودویکو عینائودی که امسال به جز فیلم «پدر» اثرفاخر دیگری به نام «سرزمین آواره ها» را نیز کار کرده است، هم جهت با حرکت دوربین و بازی بازیگران فیلم لحظات ترس، شک، تردید و تنهائی را در قالب ضرباهنگی هماهنگ به اجرا می گذارد. ضرباهنگی که گویی صدای درون پیرمردی تنها ست که می گوید: مرا به یاد داشته باش.

مطالب مشابه:

نگاهی به فیلم تحسین شده «یهودا و مسیح سیاه» / برای مردم می‌میرم، چون برای مردم زندگی می‌کنم

نقد فیلم: نگاهی به «میناری»؛ یکی از فیلمهای مطرح و ستایش شده سال 2020 / از ورق گردانی وضع جهان غافل مباش

نقد فیلمهای روز: تحلیل و بررسی فیلم «سرزمین آواره‌ها» / و متاسفانه انسان بسیار دیر متوجه میشود که رها کردن یک راه حل است

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا