نگاهی به مستند «خون مردگی» ساخته محمد کارت / خود فراموشی

عصرسینما؛ احسان رویامنش:
محمد کارت، فیلمساز جوان شیرازی، سال گذشته با اولین فیلم بلندش، «شنای پروانه» بود که مورد توجه طیف وسیعتری از مخاطبین سینما قرار گرفت اما مخاطبین سینمای مستند، در ابتدای دهه نود، برای اولین بار با او و دنیای شخصی او آشنا شده بودند.
کارت به گواه آثار مستند پیشیناش، «بختک»(1393) و «آوانتاژ»(1395)، دغدغه پرداختن به طبقه آسیبپذیر جامعه را دارد. مسیری که در فیلم بلند او هم به چشم میخورد. نگاهی که برآمده از تجربهی زیستی او در شهر شیراز و جستجو و پرسهزدن در فضای آنجا حاصل شده است. مستند «خون مُردگی»(1392) را شاید مقدمهای بر همه این آثار بعدی بتوان معرفی کرد.
«خونمردگی» در مورد ولشدن و فراتر از آن ولکردن است. آدمهایی که به جبر روزگار، به شرایطی رسیدهاند که خود را ول کرده اند.; یک “خودفراموشی”. کارگردان در شهر خودش، شیراز، به سراغ محلهای آسیبپذیر از انتهای شهر رفته و از دل تمرکز بر روی زندگی یکی از جوانان آنجا، به طراحی بافت فکری آن محله میپردازد. به تعبیر شیرازیِ خود فیلم: “خَلوییها”; آدمهایی بیقانون، رهاشده، عجین با خشونت و عصیان. که اتفاق جالب در مورد آنها، این است که همه در دهه اول ماه محرم، به ترک این منش خود میکنند. ولی با پایان آن دوباره روز از نو…
ویژگی بزرگ این مستند که در آثار بعدی او نیز میتوان به وضوح رد پای آن را حس کرد، ایجاد فضایی صمیمی بین سوژه(اراذل و اوباش) و مخاطب و لحنی بازیگوشانه است. در حقیقت، ما در مقام بیننده، برای یکی از اولین بارها با چنین کاراکترهای واقعی که پیشتر در جراید و فضای مجازی با آنها آشنا شده بودیم، از فاصلهای بسیار نزدیک روبرو میشویم.
کارت، این ویژگی آثارش را به شناخت او از آن فضا و تلاش بسیار زیادش در برههی پیشتولید برای اعتمادسازی نسبت میدهد. آثار مستند بسیار زیادی در صدا و سیما برای آگاهی مخاطب از رفتارهای ناپسند این گونه اقشار جامعه ساختهشده ولی هیچ کدام به تاثیرگذاری این مستند و آثار مشابه نرسیدهاند.
ریشهی این موضوع را میتوان در همان، فاصله بین راوی و سوژه در آن آثار و مماس بودن در تلاشهای محمد کارت جستجو کرد.
او، به جای قضاوت، با آنها همراه میشود تا با تبیین بخشی از زندگی آنان، از زبان خودشان، چرایی این شیوه فکری/زیستی را جستجو کند. در جایی از مستند، یکی از شخصیتها در توصیف جهان خود، از عبارت “رهاشدن” صحبت میکند. او ابتدا از خودش و بعد جهان پیراموناش گلایه میکند که چرا او را ول کردند و حالا به خاطر این شمایل، دیگر کمتر کسی اجازه نزدیکشدن به آنها را به خود میدهد.
چند سال پیش بود که گروهی از افرادی که اعتیاد خود را ترک کرده بودند با حرکتی نمادین از میدان تجریش تا میدان ونک تهران را با پای پیاده حرکت کردند و تهماندههای سیگارهای سطح شهر را جمع کردند. بر روی پیراهن همشکل آنها نوشته شده بود: “ببخش و باورم کن”. این همان دریچهی ورود محمد کارت به دنیای این گونه از افراد است که نقطه موفقیتاش در ارتباط با مخاطب نیز میتوان قلمدادش کرد; باور کردن سوژه.
دریچهی جذاب و بومی دیگری که میتوان در این مستند جستجو کرد، انتخاب برههی روایت داستان- دهه اول محرم- است. او با شناخت از این که این افراد در این بازهی زمانی، به فرد دیگری تبدیل میشوند به سراغ آنها میرود تا به تصویر چندوجهیتری از بعدهای سنتی- خشونتآمیز آنها دست یابد.
این مستند را شاید بتوان، شمایلی از جهان فکری محمد کارت قلمداد کرد که در ادامه با مستندهای «بختک»(روایت زنانِ همین مردهای این فیلم) و «آفساید»(روایت یک جمعیت کارتنخواب و معتاد)، فیلم کوتاه «بچهخور» و بعدتر فیلم داستانی «شنای پروانه»(داستان گروهی از گندهلاتها) ادامه پیدا کرد. یک جور کند و کاو در فرهنگِ زیستی آن بخشهای دیدهنشده شهر که به واسطه زیستِ خود او از آنجا، با واژگانی مانوس روایت میشود. خونمردگی، قصه نزول تدریجی آدمهاست…
حالا که این مستند برای اولین بار در پلتفرمهای نمایش فیلم عرضه شده و مورد توجه قرار گرفته، میتوان ضرورت ورود بیشتر آثار برگزیده سینمای مستند به این عرصهی عمومیتر و جذب بیشتر مخاطبین به این گونه سینمای پیشرو را بیشتر از پیش حس کرد. بعد از آنکه گروه هنر و تجربه، بستر نمایش نسبتا عمومیتر مستندهای جذابی نظیر «خون مردگی»، «آتلان»، «بزمرزم» و… را فراهم آورد، حالا میتوان به تجربه پلتفرمهایی همانند “هاشور” در شانیتبخشیدن به عرصه آثار مستند سینمای ایران با جدیت بیشتری نگاه کرد.
سینمای پیشروی مستند ایران، دریچههای کشفنشدهی زیادی دارد…
لینک تماشا و دانلود قانونی فیلم:
https://www.filimo.com/m/6hg8t