نقد سریال های روز: یاغی، هویتی فراتر از یک شناسنامه

 

عصرسینما؛ مژگان عظیم پور

سریال «یاغی» در همین چند قسمتی که از آن می گذر موفق شده به وضوح قدرت فیلمنامه و کارگردانی را نشان دهد.

این سریال از همان سکانس ابتدایی مخاطب را با دنیایی که قصه در آن  روایت می­شود آشنا می­ کند، بزهکاری؛ (عده ای جوان که در حال دزدیدن لوله های فلزی کنار خیابان هستند). محل ه­ای در یکی از پایین­ ترین نقاط شهر تهران که افراد نه برای بالا رفتن که برای زنده ماندن می­ جنگند؛ افرادی که برای بقاءشان از انجام هرکاری از دزدی و بازی­ های شرط بندی گرفته تا نوچه کسی مانند اسی قلک بودن، فرو گذار نیستند، و نهایت لذت­ شان خلاصه می­ شود به گریبان دریدن یکدگر و یا داشتن سوروساتی در حد همان سفره خالی­ شان که با یک موزیک شروع و خاتمه می یابد. در این بین اما یک نفر (یاغی) که از قضا در داستان بی­ هویت­ ترین­ آنهاست، تصمیم به داشتن شناسنامه می گیرد.

شخصیت­ های داستان به دلیل محرومیت­ ها، فقر و نداشتن کاری حقیقی، همگی در یک بی­ هویتی محض به سر می­ برند، که به تصور خود با داشتن شناسنام ه­ای در دست از این معضل گریخته­ اند؛ حال آنکه هویت تک تک ساکنین این محله تنها در همان مکان است که معنا می یابد و خارج از آن در چشم دیگران، افراد بزهکاری هستند که نام و نشان­ شان برای هیچ کس حائز اهمیت نیست. در این بین اما جاوید(یاغی) در تلاش است تا هویتی برای خود دست و پا کند، در ابتدا داشتن شناسنامه، همان هویتی که باقی همراهان به داشتنش دلخوشند.

داستان با یک معضل آغاز می ­شود، نداشتن شناسنامه آنهم برای پسر بچه­ای که تلاش دارد بزرگ شود و دنیای خود را بسازد. نگاه به این مسئله اجتماعی و دست گذاشتن براین دَرز قانون، بسیار هوشمندانه بوده، و به بهترین شکل نویسنده و کارگردان با پرداختی قوی در بستری دراماتیک به آن پرداخته اند. پرداختن درست به این نکته که نداشتن شناسنامه برای جاوید چگونه می تواند آینده او را نابود سازد، جالب آنکه داستان فقط به گرفتن شناسنامه بسنده نمی کند بلکه پیش تر رفته و عواقب نداشتن آن (از سوی هیچکس به عنوان یک بچه حلال زاده تعبیر نمی شود از عمه گرفته تا سید محل) و یا داشتن آن (که به ضرر اسی قلک است و می تواند این طعمه (جاوید) را از دست او بیرون بیاورد) را به خوبی در داستان ترسیم می­ کنند و چالش ها همگی به تنش هایی خوش ریتم در داستان بدل می کند.

فیلمنامه در کنار بازی­ه ای درخشان از کوچکترین نقش تا نقش اصلی، از همان قسمت نخست خبر از یک سریال جذاب و توانا می دهد. کارگردانی خوب کار، داستان را برای مخاطب باورپذریر کرده. قرار دادن نقطۀ ­عطف در انتهای هر قسمت، مخاطب را تشنه نگاه می دارد تا قسمت بعد با همان عطش به ادامه داستان بنشیند.

ساختن سکانس های عاشقانه فیلم بسیار خوب از آب درآمده. از نقاط قوت دیگر سریال داشتن سکانس های طلایی چون گریختن جاوید و اَبرا در انتهای قسمت دوم است، همزمانی شنیدن موسیقی “مرا ببوس” از حسن گل نراقی با التهاب گریختن این دو شخصیت، به خوبی احساسات مخاطب را درگیر می­ کند، و صحنه را در خاطر او ماندگار می ­سازد. انتخاب خوب آهنگ برای مخاطب تمام پیش داستان جاوید و اَبرا را تا همین لحظه کنونی بازگو می کند و فراق پیش­رو را خبر می دهد. (به امید اینکه بازهم شاهد چنین صحنه­ هایی در ادامه سریال باشیم)

در کنار تمام این قوت­ ها باید به شخصیت پردازی­ های قوی نیز اشاره کرد که هر کاراکتر را دارای شناسنامه کرده. در طول مسیر داستان (تا این چند قسمت پخش شده سریال) رفته رفته با بازیگرانی آشنا می­ شویم که در تلاشند پیچیدگی­ های هر شخصیت را به خوبی از کار دربیاورند و موفق عمل کرده ­اند.

اما آنچه در این قصه کارگردان به نمایش می گذارد، داستان جوانی­ ست که در تلاش است تا یک زندگی ساده را پیش بگیرد که تا کنون به دلیل نداشتن شناسنامه از آن محروم بوده، و رفته رفته با بزرگ شدن چالش ها، مثل رفتن اَبرا و یا از دست دادن ورود به دنیای ورزش (جهانی پر از افتخارات)، شخصیت تصمیم می گیرد چیزی فراتر از یک فرد معمولی در لی یان شامپو شود. همین نکته است که کاراکتر را بدل به قهرمان می کند. حال او نیاز دارد هویتی فراتر از شناسنامه داشته باشد. هویتی که خود آن را خواهد ساخت.

این نگاه کارگردان حاکی از نگاهی امید بخش در پس تلاش و پشت کار است، و این نگرانی را که ممکن است مخاطب نوجوان این سریال، الگوها برداری نادرستی از این جهان بزهکاری داشته باشد را تقلیل می دهد، و او را به سمت جهانی می برد که قهرمان جوان داستان در تلاش است تا آن را بدست آورد؛ رسیدن به یک هویت درخشان از مسیری صافِ صاف.

سریال «یاغی»

 

 

 

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا