نگاهی به فیلم کلاسیک : جانی گیتار

یکه تازی زنان در والس گیتار و گلوله

عصر سینما : علی زنداکبری- وسترن “نیکلاس ری” یکی از فیلمهای ساختار شکن دهه پنجاه هالیوود است، زمانی که فیلمهای وسترن در حال اوج گیری بودند و برهم زدن ساختار کلاسیک این ژانر دل و جراتی می خواست، “نیکلاس ری” کارگردان از این جاه طلبی بهره مند بود، جائی که قهرمانان زن اسلحه به کمر می بندند و در دنیای مردانه، عملکردی فرای زنان معمول فیلمهای آن روزگار هالیوود از خود به نمایش گذاشتند. فیلم با ورود جانی گیتار(استرلینگ هایدن) به کوهستانی آرام شروع می شود که ناگهان انفجاری هم او و هم بیننده را از جا می پراند، انفجاری که پیشاپیش هشدار می دهد که داستان فیلم فراتر از قواعد معمول وسترنهای کلاسیک است و باید در انتظار رویدادهای انفجاری فیلم بود. در ادامه جانی همچون ماهی که بر خلاف رود شنا می کند با گیتاری بر دوش در جهت خلاف کارگران معدن (که کنایه ایست به روال عادی مردان زمان وقوع فیلم) به راه خود ادامه می دهد، او سوار بر اسب سفید خود که گویا نشانه ای ازبخت و اقبال آینده اش است از میان طوفانی که به طوفان وقایع بعدی فیلم اشاره دارد عبور کرده تا به ساحل آرامش برسد، کافه ای در میان ناکجا آباد، کافه زنی به نام وی ینا (جوآن کرافوود)، نمایش اول از وی ینا بصورت نمای پایین به بالا (لو انگل) قدرت او را در صحنه های ابتدایی به خوبی نمایان می کند او در دقایق اولیه فیلم در حال امر و نهی به کارگران کافه خود و رودرویی با مردم شهریست که از او و کافه اش خوششان نمی آید زیرا شهر را ملک قدرت خویش می دانند و حضور زنی خود ساخته و با شم اقتصادی را بر نمی تابند، در تمام این صحنه ها وینا بالای پله ها ایستاده و تنها کسی است که اول از همه هفت تیر می کشد و کسی نیز ترجیح نمی دهد بر رویش اسلحه بکشد، ری با همین چند صحنه ابتدایی و البته بازی خوب  ” جوآن کرافوود” با لباس و ژستهایی مردانه و هفت تیر به کمر بسته و صدای مردانه ای که آشکار با ترکیب میمیک چهره اش همخوانش نموده، بیننده را در مسیری قرار می دهد که او بداند وسترن پیشه رویش، تنها یک وسترن ساده نیست بلکه وسترنی نوآورانه است. جاذبه و افسون جوآن کرافوود نکته ایست که سراسر فیلم را در بر گرفته، “روی چنسلر” رمان “جانی گیتار” را در 1953 منتشر نمود و در مقدمه آن، رمان را به کرافوود تقدیم کرد، ” فیلیپ یوردان” سناریست نیز در نگارش خود، زمینه رویدادها را با در نظر گرفتن ویژگیهای بازیگری کرافوود در نظر گرفته است، وی ینای نیکلاس ری، به درجه ای از زن بودن خود رسیده که در دنیای مردانه به  توانی درونی میرسد تا کافه ای را همراه با زمینهای اطرافش متعلق به خود کند، آنچه او را در این مسیر قرار داده، شکستیست عاطفی که او سالها پیش زخم آنرا در روح خود باز نگه داشته و در لایه ای از دنیای مردسالانه آنرا چنان بروز می دهد که یکی از کارکنانش با تاکید خود خواسته کارگردان در حالیکه گویی دارد به همکار خود این جمله را می گوید، در حال گفتگوی مستقیم با دوربین به بیان جملات خود می پردازد و به نوعی مخاطب خود را تماشاگر قرار می دهد “هیچوقت زنی ندیدم که بیشتر مرد باشه. مثل مردها فکر می کنه، مثل اونها هم رفتار می کنه، تازه بعضی اوقات باعث میشه من فکر کنم مرد نیستم “.

 

 

قدرت به کارگیری زنان در این وسترن به حضور پر قدرت کرافوود منحصر نمی شود چنین قهرمانی یک ضد قهرمان مناسب نیز می خواهد : اما ” مرسدس مک کمبریج” هرچند برخلاف وی ینا لباس مردانه نپوشیده، اما با صدا و حرکاتی مردانه هم مردان اطرافش و هم دنیای مردان اطرافش را تحت تاثیر قرار می دهد. آنچه خصومت این دو را برافروخته، حسادت “اما” به استقلال وی ینا و توجه مردان به اوست، او یک زن کلاسیک دوران خودش است، در حالیکه وی ینا بدون اتکا به مردی رو پای خود ایستاده. یکی از لحظات خوب بازیگری کمبریج لحظه به آتش کشیدن کافه وی ینا ست، در حالیکه در پس زمینه، کافه در شعله های آتش می سوزد او رو به دوربین می کند و در قاب هنرمندانه ” هری استرادلینگ”( فیلمبردار توانمند، با پانزده نامزدی اسکار و به دست آوردن یک اسکار برای فیلم “بانوی زیبای من” شاهکار جورج کیوکر) چنان خنده هنرمندانه ای به دوربین و مخاطب آن هدیه می دهد که کینه، خوشحالی وخشم، توامان از آن متجلی می گردد.

از سوی دیگر موسیقی به یادماندنی “ویکتور یانگ” فرجام مثلث رمانتیک جانی/وی ینا/دنسین کید را پر رنگتر و نوستالژیک تر می کند.

به هر صورت تمام این اجزاء زیر چتر هنر میزانسن چینی نیکلاس ری است، او یک فیلمساز مولف به سبک خود است که هنرمندی اش او را به ” فیلمساز میزانسن” شهره کرده است. مثلا صحنه حضور “اما” و مردان شهر پس از تشییع جنازه در کافه وی ینا، “اما” با لباس سیاه در مرکز قاب و مردان هفت تیرکش، کلاه به سر و تیره پوش در اطراف او، چیره گری قدرت “اما” را در مقابل مردان به تصویر می کشد، او در مرکز قدرت شهر مردان یکه تازی می کند و یا صحنه های انفجار در کوهستان هنگام فرار دزدان بانک، اسبها و دزدان با پس زمینه ای از پرتاب خاک و سنگ پیشاپیش شکستشان اعلام می شود.

 

جانی گیتار خارج از الگوهای رفتاری ژانرش، اولین وسترنیست که قهرمان و ضد قهرمانش زنان هستند. آنانیکه جلوه مردانه وجودشان، در ساحت و تقابل با عشق و حسد یا به از بین رفتن خودشان می انجامد (اما) و یا به از بین رفتن دستاوردهایشان منجر می شود تا حقیقت وجودی و زنانگی خود را در دنیای عاشقانه شان باز یابند (وی ینا)، جلوه ای که نیکلاس ری آنرا همچون جنگ میان خودخواهی درون منجر به فتنه (شر) تا رهایی از بند خودساخته درون (رستگاری) به زیبایی به نمایش در می آورد، شاید از همین نکته نیز بتوان فهمید فیلم با وجود دو نقش اصلی زن، چرا نامی مردانه دارد؟ جانی با رابطه عاطفی قدیمیش در پیرنگ داستانی فیلم، آغاز کننده همه اتفاقات است، از دگرگونی وی ینا تا حسادت دنسین کید و اختلاف در گروه دزدان، نقش محوری او نه در تصاویر که در بطن درک شخصیتهای اثر در تقابل با یکدیگر است، کاری که باز هم به هنرمندی نیکلاس ری ربط پیدا می کند.

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا