نقد فیلم “نهنگ” ساخته دارن آرنوفسکی
ما نهنگهای غم زده دوست داشتنی!
عصر سینما : علی زنداکبری – نهنگ درامی روانشناختی است بر پایه ساختاری مستحکم. آرنوفسکی با قصه ای قوی تماشاگر را به چالش می کشد، او به خوبی ظرافتهای ژانرش را می داند و به کمک هوش هنری خود متن و ساختار را وارونه جلوه می دهد و شخصیتهایش را بدون هیچ توضیحی دست بسته در اختیار مخاطب قرار می دهد غافل از اینکه برای هر کدام داستانی جدا تدارک دیده است.
داستان فیلم
فیلم داستان مدرسی است به نام چارلی که درس نگارش را به صورت آنلاین تدریس می کند او دچار مشکل چاقی مفرط با وزنی حدود 270 کیلوگرم است و سالها پیش به خاطر یکی از دانشجوهایش به نام آلن همسر و فرزندش را رها کرده و حالا به دنبال برقراری ارتباط با دختر نوجوانش ” الی” است که از گذشته و والدین و اجتماع خشمگین است. لیز تنها دوست اوست که از او مراقبت می کند و بارها از او می خواهد که برای درمان به بیمارستان برود ولی چارلی به بهانه هزینه های درمان حاضر به مراجعه به بیمارستان نیست البته در ادامه می فهمیم لیز خواهر آلن است. از طرفی توماس که مبلغی مذهبی است به بهانه هدایت چارلی هر روز به دیدن او می آید، در حالیکه رفتارهای او مبهم و مشکوک است. چارلی هر شب که تنها می شود سفارش فست فود می دهد که دن (پیک رستوران) غذای چارلی را پشت درب گذاشته و بهاء غذا را از صندوق جلوی درب بر می دارد. کم کم متوجه می شویم چارلی از غم از دست دادن دوستش به عمد به خوردن روی آورده تا زندگیش پایان یابد و هرگاه که حالش بد می شود با خواندن نوشته ای در خصوص رمان موبی دیک آرام می شود با ورود همسر سابق چارلی حقایقی روشن می شود که پرده از واقعیتهائی کنار می رود…
کارگردان
دارن آرنوفسکی زاده 12 فوریه 1969 در بروکلین نیویورک است و از دانشگاه هاروارد در رشته فیلمسازی زنده و فرضیه پویانمائی فارغ التحصیل شده و در انستیتو فیلم آمریکا نیز تحصیلات خود را به پایان برد. اولین فیلم او تریلر روانشناسی بود که ” پی” نام داشت این فیلم در سال 1998 با بودجه کمی ساخته و مورد توجه قرار گرفت. نام فیلم برگرفته از عدد پی در ریاضیات است. او برای این فیلم جایزه جشنواره ساندنس و ایندیپندنت اسپریت را برای فیلمنامه کسب کرد. در “مرثیه ای بر یک رویا” با جنیفر کانلی، جرد لتو و الن برستین همکاری نمود. منتقدین فیلم در جشنواره کن فیلم او را پسندیدند و برستین برای آن کاندید اسکار شد سپس “چشمه” را با هیو جکمن و ریچل وایز کار نمود که داستانی سورئالیستی داشت بعد از آن “کشتی گیر” را ساخت که احیاء کننده میکی رورک هنرپیشه از یاد رفته هالیوود شد او جوایز بفتا و گلدن گلوب را برای این فیلم برد و به همراه ماریسا تومی کانیدی اسکار شد آرنوفسکی نیز برنده شیر طلائی جشنواره ونیز گردید. درسال 2010 “قوی سیاه” را ساخت که در جشنواره فیلم ونیز مورد توجه قرار گرفت و جایزه “مارچلو ماسترویانی ” را برای میلا کونیس به ارمغان آورد، ناتالی پورتمن نیز اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را به خاطر همین فیلم کسب نمود. در سال 2014 “نوح” را به تصویر کشید که سر و صدای زیادی در جوامع مذهبی به راه انداخت، راسل کرو و جنیفر کانلی بازیگران اصلی این فیلم بودند، نوح پرفروشترین فیلم آرنوفسکی است، پس از آن نیز”مادر” را با هنرنمائی خاویر باردم و جنیفر لارنس در کنار اد هریس و میشل فایفر به ساخت که بازخوردهای متفاوتی دریافت نمود.
همانطور که بیان شد آرنوفسکی در سبکهای مختلف تجربیات متفاوتی داشته است و فیلمهایش بیان ویژه ای دارند. کاراکترهای او رفتارهای ناهنجارو بیمار گونه ای دارند که آنها را به مرز جنون و ویرانی می کشد. نگاه کنید به شخصیت معتاد جنیفر کانلی در “مرثیه ای برای یک رویا” و یا میکی رورک در”کشتی گیر”، مرد سالخورده ویران شده از درون. ناتالی پورتمن حسود و وسواسی در “قوی سیاه” و جنیفر لارنس مضطرب و سرگشته در “مادر”. او با نهنگ تجربه تازه و متفاوتی را رقم زده است.
بازیگران
آرنوفسکی تخصص ویژه ای در معرفی بازیگران با استعداد و بازگرداندن اعتبار هنرپیشگانی از یاد رفته به دنیای سینما دارد الن برستین و میکی رورک تقریبا بازنشسته شده بودند که آرنوفسکی نجاتشان داد اتفاقی که حال برای برندن فریزر هم تکرار شد جرد لتو و ملا کونیس هم با فیلمهای او پله های ترقی را پیمودند و حالا هانگ چائو و سیدی سینک را به دنیای هالیوود معرفی کرده. فیلم به صورت کلی 5 شخصیت دارد (به جز شخصیت کودکیهای الی و پیک رستوران که فقط در چند ثانیه حضور دارند.) که از این میان “هانگ چائو” بازیگر 42 ساله نقش پرستار(لیز) برای آن کاندید اسکار بهترین نقش دوم زن شده است، این بازیگر تایلندی بیشتر در سریالها ایفای نقش می نمود ولی امسال با حضور در فیلمهای”نهنگ” و”منو” ره صد ساله را یک شبه طی نموده است. سیدی سینک نیز که نقش دختر چارلی را ایفا نموده در سریال معروف”چیزهای عجیب” و فیلمهای ترسناک “خیابان ترس” و “ایلای” حضور داشته است که قطعا با حضور در این فیلم شاهد بازی او در فیلمهای مطرحی خواهیم بود. سامانتا مورتون، بازیگر با سابقه انگلیسی که در فیلمهائی همچون “گزارش اقلیت” اسپیلبرگ و “در آمریکا”ی جیم شرایدن حضور داشته در نقش همسر چارلی مسلط و پرقدرت ظاهر شده اما تمام بار درام اثر فیلم با گریمی سنگین بر روی دوش “برندن فریزر” است که پس از نوسانات بسیار، مجددا با لین فیلم مطرح شد و با نقش آفرینی فوق العاده اش علاوه بر کسب جوایز متعدد یکی از محتملترین گزینه ها برای کسب اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد است. فریزر کاملا در نقش چارلی فرو رفته وافسردگی و شکست درونی و دیدگاه انسانی او را توامان ارائه می کند او چارلی را نه فردی ضعیف که مردی عاشق اما پر اشتباه به تصویر کشیده که از منطق و واقعیتهای زندگی واهمه ای ندارد و تا انتها بی پروا پای اصولش می ایستد.
تحلیل
با انتشار اولین تصاویر از برندن فریزر همه علاقه مندان سینمائی دچار پیش قضاوتی ذهنی شدند که احتمالا قرار است با فردی چاق و مشکلات پیرامون آن مواجه شویم، مردم و خانواده اش او را سرزنش می کنند و ما شاهد زجر او و اعتیادش به بلعیدن انواع خوراکیها باشیم. این دقیقا خواسته آرنوفسکی است تا با این آدرس غلط و ظاهری، برگهای برنده خود را رو کند و رفته رفته با مطرح کردن یک ابهام و حل آن ضربآهنگ فیلم را طی دو ساعت در سطحی قابل قبول نگه داشته و مخاطب را تا به انتها مشتاق سرنوشت شخصیت اصلی نگه دارد. او در زیر لایه داستان اصلی فیلم به موارد اجتماعی همچون نقد سیستم زندگی جدید بر پایه دوری افراد خانواده از یکدیگر، دورکاری و بی تحرکی و استفاده از فست فودهای مضر، عدم احترام در نسلهای جوان، از خود بیگانگی انسان معاصر و … می پردازد او همچون فیلمهای گذشته اش پیش زمینه مذهبی را نیز در فیلمش بیان نموده و آنرا از زبان بازیگرانش به چالش می کشد او حتی وابستگی انسان به تکنولوژی و عدم توجهش به مطالعه را به ظرافت در جای جای فیلم به تماشاگرش متذکر می شود، نگاه کنید به صحنه هائی که چارلی به دنبال گوشی موبایل خود است یا عکسهائی که الی از توماس و پدرش می اندازد و چارلی که با شاگردانش تنها از طریق یک لب تاپ مرتبط است، شکستن لب تاپ در انتهای فیلم و طغیان چارلی به پنهان کاری شاگردانش و در عین حال خود و خانواده اش در اصل فریاد آرنوفسکی بر اثر مخاطبینش است. او تنها نقطه مشترک چارلی و دخترش را نوشته ای از “الی” قرار می دهد که درباره رمان معروف وکلاسیک “هرمان ملویل” یعنی ” موبی دیک” نوشته شده است، همان نوشته ای که چارلی در حمله های تنفسی و قلبی با خواندنش آرامش می گرفت. در انتهای فیلم چارلی از دخترش می خواهد که نوشته را با صدای خود و به صورت کامل بخواند :
” در کتاب فوقالعادهی موبی دیک نوشته هرمن ملویل، نویسنده، داستانی از حضور در دریا را روایت میکند. در بخش اول کتاب نویسنده خود را اسماعیل خطاب می کند که در یک شهر کوچک در کنار دریا زندگی می کند. و تختش را با مردی به اسم کیکگ شریک شده وسپس هر دوی آنها به کلیسا می روند و بعد از آن سوار کشتی می شوند که ناخدای آن دزد دریائی است به نام اهب و یک پا هم ندارد و خیلی دوست دارد که یک نهنگ بکشد، اسم نهنگ موبی دیک و رنگش نیز سفید است، طی داستان، اهب با سختیهای زیادی مواجه می شود، کل زندگیش حول محور کشتن یک نهنگ می چرخد و به نظرم غم انگیز است چون نهنگ هیچ احساساتی ندارد و نمی داند اهب چقدر دلش می خواهد او را بکشد، او صرفا یک حیوان گنده و زبان بسته است . اما دلم برای اهب هم می سوزد چون فکر می کند اگر بتواند آن نهنگ را بکشد زندگیش بهتر می شود ولی در واقعیت اصلا کمکی به او نمی کند، این کتاب من را بسیار ناراحت کرد و خیلی به شخصیتهاش وابسته شدم و با آنها همذات پنداری کردم و وقتی فصل کسل کننده توصیف والها را خواندم غمگین تر از همیشه شدم چون می دانستم نویسنده داستان، می خواهد از داستان غم انگیز خودش نجاتمان دهد آن هم برای مدتی کوتاه. این کتاب باعث شد به زندگی خودم فکر کنم و باعث شد حس خوشحالی به دست آورم چون …” الی با خواندن این نوشتاری که پدرش آنرا دوست دارد به نوعی درون همه مخاطبان را به واکاوی فرا می خواند که خود در بیان احساسات پیرامون آن صراحتا آنرا به رشته تحریر درآورده است.
برتری فنی فیلم
آرنوفسکی تیم آشنائی را برای اجرای سخت امور فنی اثر تشکیل داد. کار او از این نظر سخت بود که تمام اتفاقات فیلم درون یک خانه روی می داد و نود و هشت درصد فیلمبرداری در محیط کوچک خانه چارلی تصویربرداری شد، “متیو لیباتیک” که همه آثار آرنوفسکی به جز فیلم کشتی گیر را فیلمبرداری نموده بود هنر قاب بندی کارگردان را به خوبی اجرا نموده و تصویرگر هنر طراحی لباس و صحنه “دنی کلیگر” که با آنها در فیلم “مادر” هم همکاری داشت بوده است. “راب سیمونسن” آهنگساز فیلم برای اولین بار با آرنوفسکی همکاری نموده و حاصل کارش عالی است، موسیقی او بار احساسی صحنه های عاطفی را به خوبی بر دوش می کشد.
نهنگ فیلم خوبی با بازیهای به یادماندنی است و به نوعی آینه ائیست که شخصیت ما را در مواجه با چارلی به خودمان نشان دهد، همانطور که چارلی خود را همچون نهنگ قصه موبی دیک می بیند و از گفتن آن هراسی ندارد و سرانجام خود را به اقیانوس آرامش می رساند از ما می خواهد که همچون شاگردانش، نشانی از شخصیت واقعیمان را در دنیای پنهان کار و پر دروغ این زمانه نشان دهیم و آزاد منشانه زندگی کنیم.