درباره سینمای ایران و ژانر فاجعه / سینمای فاجعه و فاجعه سینمایی

عصرسینما؛ رضا صائمی

کافیست همین دو سال اخیر را در نظر بگیرد. از ابتدای سال 98 تا همین الان و در ماههای آخر قرن چهارهم. آنگاه در ذهن خود به مرور حوادث و بلایایی طبیعی و اجتماعی و انسانی بپردازید. متوجه خواهید شد که در این مرور ذهنی از سیل و زلزله و بحران آب و آلودگی هوا و ریزگردها گرفته تا انفجار و آتش سوزی و سقوط هواپیما و بهمن و آمار بالای تصادفات جاده ای و مرگ و میر ناشی از بحران کرونا که شبیه به قتل عام می ماند، در این لیست ثبت خواهد شد. حالا به حافظه سینمایی خود مراجعه کنید و ببینید چند تا فیلم سینمایی را به یاد می آورید که به این بحران ها و بلایا و فاجعه های طبیعی و اجتماعی پرداخته باشد؟ پاسخ روشن است کم. خیلی کم.

پرسش این یادداشت این است که چرا سینمای ایران کمتر به سراغ ژانر فاجعه رفته و چرا فیلم های ایرانی با محوریت یک فاجعه یا بحران عمومی یا کم است یا اصلا وجود ندارد. درحالی که ایران کشوری بلا خیز وپر ازحوادث و بحران های طبیعی و اجتماعی است که هر کدام از آنها می تواند دستمایه ساخت فیلم سینمایی قرار بگیرد. مثلا درباره زلزله بم تنها یک فیلم «بیدار شو آرزو» کیانوش عیاری وجود دارد که آنهم پس از سیزده سال در سینمای هنر و تجربه اکران محدود شد یا درباره آتش سوزی و سقوط ساختمان پلاسکو تنها یک فیلم «چهار راه استانبول» مصطفی کیایی وجود دارد که به شکل غیر مستقیم به آن پرداخته است.

البته اوضاع در سینمای مستند ما بهتر است و در سالهای اخیر هم توجه به فاجعه نگاری در مستند افزایش یافته است. نمونه آخرش تعداد بالای مستندهایی است که با محوریت کرونا و پرداختن به آن در جشنواره اخیر سینما حقیقت به نمایش گذاشته شد. اما سینمای داستانی و بدنه ما کمتر به سراغ این موضوع رفته که دلایل آن را دست کم می توان در دو علت عمده تحلیل و ردیابی کرد.

یکی دلایل درون متنی سینمایی است. به این معنا که ساخت فیلم در ژانر فاجعه نیازمند زیرساخت های تکنیکی پیشرفته و البته سرمایه گذاری بالاست که یا بضاعت فنی آن وجود ندارد، یا حمایت مالی آن. از این رو تهیه کنندگان یا توان فنی و مالی تولید آثار در این ژانر را ندارند، یا از حمایت های دولتی و نهادهای مرتبط برخوردار نیستند.

این در حالی است که اتفاقا این ژانر با قواعد گیشه و مخاطب شناسی ایرانی سازگار بوده و این آثار می توانند با فروش بالایی همراه شوند.

هم از این حیث که جذابیت های بصری و دراماتیک این آثار زیاد است و هم اینکه مخاطبان این حوادث و بلایا را خودشان تجربه کرده و با آن احساس همذات پنداری می کنند.

فیلم سینمایی چهار راه استانبول
نمایی از فیلم سینمایی «چهار راه استانبول»

 

اما به نظر می رسد مشکل اصلی نه در این کمبودها و محدودیت های سخت افزارانه، که در موانع بازدارنده نرم افزارانه است. همان دلایلی که به دلایل برون متنی سینما ربط دارد. به سیاست گذاری های و مدیریت سینمایی. به این معنا که یک نگاه و گفتمانی در نگاه مدیران و سیاست گذاران فرهنگی و سینمایی کشور وجود دارد که بازنمایی بلایا و فاجعه در سینما را نماد و مصداق سیاه نمایی می دانند.

نگاهی که هر گونه آسیب شناسی اجتماعی و واقع گرایی در بازنمایی مسائل جامعه را پس زده و آن را به معنای تصویری مخدوش یا تاریک و تباه از ایران فرض می کنند.

این در حالی است که مثلا بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله یک رخداد طبیعی است و پرداختن آن در سینما به معنایی سیاه نمایی یا تلخ اندیشی نیست. گرچه دلیل این هم آن است که ممکن است فیلمساز در پرداختن به قصه های درباره سیل و زلزله به مساله مدیریت بحران بپردازد و لحن انتقادی نسبت به عملکرد مسئولان در آن برجسته شود. همین بحران های روتین اجتماعی مثل اعتیاد و قاچاق یا فقر و طلاق هم برچسب سیاه نمایی می خورد و به جرم جشنواره پسند بودن مورد نقد قرار می گیرد.

واقعیت این است که سینمای فاجعه از بلایا و فجایع نه برای سرگرمی که برای نقد و آگاهی بخشی بهره می برد و می تواند راهگشاه باشد. سینمایی که نتواند آینه تمام نمای جامعه خود باشد سینمای خنثی ای است که فاجعه های اجتماعی در آن بازنمایی نمی شود و خودش یک فاجعه سینمایی است.

 

یادداشت های دیگری از نویسنده این یادداشت:

درباره سریال حضرت موسی، حاتمی کیا و چند نکته / عصا به جای اسلحه!

درباره عادل فردوسی‌پور و شیوه برخورد مدیران صداوسیما با او / محرمیت به جرم محبوبیت!

مجریان حاشیه ساز و بی سوادی رسانه ای / ادب مجری به از رسانه اوست!

سلبریتی ها و آدم برفی های رسانه ای

درباره تولیدات سینما در شرایط کرونایی / اول ایمنی بعد فیلمسازی

 

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا