نگاه دیگر: «بادبادکباز»، سینما، خطر طالبان و جامعه سنتی افغانستان
عصرسینما؛ عقیل قیومی
رمان «بادبادکباز» که همزمان با سراسر جهان، ستاره اقبالش در آسمان ایران نیز پر فروغ بود، حاصل روایت متفاوتش از سرزمین ماجراخیزِ افغانستان را بر پردۀ نقرهای نیز دید؛ ولی ظاهراً در زمانِ خودش در مواجهه با سینما ناچار شد با اقلیت های پراکندۀ قومی در میان افغانها به چالش برخیزد. این رمان که در سال 2003 توسط خالد حسینی – نویسندۀ افغان آمریکایی – به نگارش در آمده، گستره ای از کابل پیش از جنگ در دهۀ هفتاد تا دوران رقتبار حاکمیت طالبان را در برمی گیرد؛ با درونمایه هایی تلخ مثل تبعید، تلاش پر حسرت پسر برای خشنودی پدر و در نهایت دوستی و خیانت در مناسبات میان دو دوست؛ همان پسربچه هایی که شخصیت های محوری رمان هستند.
کتاب اینگونه آغاز میشود: «آنچه امروز هستم در دوازده سالگی ام شکل گرفت، در یک روز سرد غمبار در زمستان 1975. لحظه لحظه اش را به یاد دارم. سرک کشیده از پشت یک دیوار گِلی نیمه ویران، داشتم کوچه ای را نزدیک آن نهر یخ زده می پاییدم.» ( ترجمۀ نگارنده از جمله های آغازین کتاب با ترجمه های موجود متفاوت است.). روای داستان که نامش امیر است دارد روایتی به دست میدهد از گذشته ها و دوران کودکی اش که زندگی اش را دگرگون ساخت. بعدها درمی یابیم امیر با چشمان خود دیده است که حسن رفیق گرمابه و گلستانش- در چنگال یک قلدر روانی گرفتار آمده و به او تجاوز میشود. امیر به جای تلاش برای رهایی حسن او را تنها می گذارد و می گریزد. آن اتفاق سبب می شود تا دوستی و مناسبات میان آن دو از اساس دچار تغییر شود؛ اتفاقی که گروه فیلمبرداری «بادبادکباز» را نیز برای به تصویر کشیدن صحنۀ آزار دهندۀ تجاوز به پسر بچه به درد سر انداخت.
به لحاظ امنیتی لوکیشن هایی دور از افغانستان انتخاب شد (جایی در غرب چین)، ولی با توجه به زبان فیلم که فارسی دری است و بسیاری از افغانهای کوچه و بازار نقش هایی کوچک و بزرگ بر عهده دارند و سه پسر بچه ای که نقش اشان برجسته تر است از میان دو هزار کودک در مدارس کابل انتخاب شدند، خبرهای مربوط به فیلم به فضایی به شدت بومی و سنتی در میان اقوام مختلف افغان راه یافت و اینگونه بود که وفادار ماندن به رمان شجاعتی می طلبید در مواجهه با خطرات احتمالی.
گزارشگر بی بی سی که در یک بعدازظهرِ دَمکرده و دلگیر سر از افغانستان درآورده بود موفق شد تا با احمد خان – پسرکی که نقش حسن را بازی میکند – و پدرش- احمد جان- گپی بزند. شخصیت حسن در رمان متعلق به قومی ستم دیده است؛ قوم هزاره. پدر احمد خان می گوید که او سر صحنۀ فیلمبرداری به ناگاه متوجه میشود که چنین سکانسی وجود دارد و به بازی فرزندش رضایت نمیدهد: «وقتی که به آنان گفتم به فرزندم اجازه نخواهم داد به بازی در چنین فیلمی ادامه دهد، اعلام کردند که چنین صحنه ای را نخواهیم گرفت.» احمد خان برای شخصیت حسن انتخاب درستی بوده، پسرکی با لبخندی همیشگی بر لب. اما او نیز همانند پدرش حس خوبی نسبت به بازی در این فیلم نداشت. او که به راحتی با عوامل فیلم به انگلیسی حرف میزد چنین گفت: «هیچ کس راجع به ماجرایی که در کتاب اتفاق می افتد به من چیزی نگفت. البته صحنۀ تجاوز را کار کردیم ولی حاضر نشدم شلوارم را از پایم در بیاورم.» و با قاطعیت اعلام کرد که این کار درستی نیست. به نظر میرسد که پدر احمد خان اصلاً متوجۀ گرفتن این سکانس کلیدی نشده چرا که به شیوه ای آشکار و بی پرده به فیلم درنیامده بود.
گزارشگر بی بی سی در آن زمان با یکی از تهیه کنندگان فیلم در لس آنجلس تماس گرفت: «ما در گرفتن این سکانس جانب احتیاط را رعایت کردیم. هیچگونه برهنگی نداریم و برداشتی از تعرض را ارائه دادیم . ولی اگر بخواهیم واقعاً به رمان وفادار باشیم باید بپذیریم که اتفاقی که در آن کوچه می افتد یک خشونت جنسی تمام عیار است.» ظاهراً کارگردان به پدر احمد خان قول داد که از چنین صحنه ای صرف نظر کند. ولی تهیه کننده معتقد بود که اصلاً اینگونه نیست و از قبل به تمام بازیگران اعلام شده که صحنه هایی چالش برانگیز خواهند داشت.
گروهی دیگر از بازیگران افغان نیز همصدا با احمد جان اعلام کردند که حتی اگر صحنۀ تجاوز فیلمبرداری هم شده باشد باید از فیلم خارج شود. نبی تنها هنرپیشه ای که نقش علی – پدر حسن – را در فیلم بازی می کند گفت که از زبان بدی که در فیلم علیه قوم هزاره به کار میرود به شدت ناراحت شده است. احمد جان نیز از این واهمه داشت که این فیلم روابط بین هزاره ها و پشتون ها را از این که هست بدتر کند چرا که هم پسرِ متجاوز و هم امیر هر دو از قوم پشتون هستند و ممکن است این مسئله پس از اتمام فیلمبرداری برای احمد جان و پسرش گران تمام شود و از دیدگاه افغان های هزاره یک آبروریزی تلقی شود. احمد جان نگران بود که هم قبیله ای هایش سر به نیستش کنند و یا او را شکنجه دهند. احمد خان نیز به شدت ترسیده بود که مبادا از طرف دوستانش طرد شود و هم کلاسی هایش فکر کنند که واقعاً به او تجاوز شده است. بامیان هنوز خشونت های دردناک روزگار طالبان را از یاد نبرده بود و این فیلم ممکن بود باعث شود نزاع های بین قومی از سر گرفته شوند و زخم های کهنه سر باز کنند. چنین صحنه ای در سرزمینی با این پیشینه می توانست مایۀ ننگ قومی خاص تلقی شود. در جوامعی با مناسبات قبیله ای تفاوتی بین خیال و واقعیت قائل نمیشوند و این یعنی اینکه یک شوخی کلامی یا بخشی از یک داستان می تواند به قیمت جان تمام شود.
با این همه نگرانی هایی از این دست شامل حال تمامی افغانها نمیشد. یکی از افغانها به عنوان نمایندۀ بازیگران و مترجم گروه معتقد بود به دلیل اینکه صحنۀ تجاوز به شیوه ای غیر مستقیم برگزار شده، احتمالاً پی آمدهایش تلخ نخواهد بود. تهیه کنندۀ فیلم نیز گفت که کاملاً از حساسیت های پیش آمده آگاه است و دائم با سازمانهای محلی در افغانستان در تماس است. ولی او بخشی از این نگرانی ها را که گریبان افغانهای مهاجری که از طریق اینترنت چت میکنند را نیز گرفته است، ناشی از این باور غلط در میان مردم دانست که سکانس تجاوز واقعاً اجرا شده است، در صورتی که این صحنه به گونه ای طراحی شده بود تا احساسات افغان ها جریحه دار نشود.
تهیه کنندگان فیلم تصمیم گرفتند که فیلم را در افغانستان نمایش ندهند و حتی مانع پخش دی وی دی هایش در آن جا شدند. البته خالد حسینی نیز کاملا در جریان فیلم و اتفاقات پیش آمده بود و تهیه کنندگان نیز از این که موفق شدند از خود افغانها بازی بگیرند به خود بالیدند. ولی حقیقت این است که آنان هیچ گاه تصور نمی کردند که این دریا چه موج خون فشان دارد و مرز باریک بین واقعیت و خیال در سرزمینی با مناسبات طایفه ای و تصورات مربوط به شرف و آبرو بسیار با آن چه در کالیفرنیا می گذرد متفاوت است.
مطلب دیگری از نویسنده این یادداشت:
پرسهها و خاطرهها با ژان کلود کریر و خوان لوئیس بونوئل
نگاهی به آثار مارسل کارنه / سندی از تاریخ روانکاوانهی قرن ما!
یادداشت دیگری بر فیلم نامزد اسکار «پدر» / آشوب ذهن و مکان و زمان
در جستوجوی کودکی از دست رفته