نگاهی به فیلم «روزهای نارنجی» ساخته آرش لاهوتی / زردِ مایل به قرمز

 

احسان رویامنش: دو مستند «راننده و روباه» و «آبی‌کم‌رنگ»، نام آرش لاهوتی را بین علاقه‌مندان سینما بیش از پیش مطرح کردند و به او فرصت این را دادند که بتواند با گروهی حرفه‌ای، اولین فیلم بلند داستانی خود را جلوی دوربین ببرد. «روزهای نارنجی»، ادامه‌ای منطقی بر تجربیات مستندسازی لاهوتی است.

فیلم، داستان آبان، زن میانسال شمالی(هدیه تهرانی) است که همراه با همسر تهرانی خود(علی مصفا)، به برداشت پرتقال از باغ‌های منطقه مشغول‌اند. در یکی از همین زمین‌ها، او متعهد می‌شود که یک باغ چند هکتاری را در مدت زمان ده روزه برداشت کند. این آغاز قصه فیلم و آغاز تعارض‌های اوست. در واقع، تجربیات لاهوتی در سینمای مستند، در این‌جا به کمک او برای خلق فضا می‌آیند. صحنه‌ها و نماهای متعددی، به ساختن پله به پله جهان این باغ اختصاص پیدا کرده. ما از دل این تصاویر(با فیلمبرداری درخشان فرشاد محمدی)، به طور کامل به وظیفه یک کارگر باغ‌های پرتقال پی‌ می‌بریم. اما فیلم به این بسنده نمی‌کند و دستاورد فیلم دقیقا در همین جاست. هنگامی که مستندسازان از جهان پیشین خود به سینمای داستانی پا می‌گذارند، عموما این نگرانی وجود دارد که عنصر درام، به عنوان شاکله داستان، کمتر مورد توجه آن‌ها قرار گرفته و توجه اصلی معطوف به واقعیت‌نگاری و ترسیم جز به جز مکان‌ها، روابط و زمان‌ها شود. اما در «روزهای نارنجی»، کارگردان، با ترسیم کامل این شغل، در واقع بستری برای ورود به شخصیت آبان را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد.

تعارض ابتدای آبان با کارفرما(علی استادی) و بعد با رقیب/کارفرمای قدیمی(مهران احمدی)، به ما فرصت تجربه بخش‌های تازه‌ای از این شخصیت را می‌دهد. انگار شبیه سنت فیلم‌های موفق رخشان بنی‌اعتماد و بعضی تجربه‌های تهمینه میلانی، قصه به ترسیم مسیر سفر قهرمان برای شخصیت زن اصلی داستان منجر می‌شود. به اینکه در این جامعه‌ی مردسالار، این انسان، چگونه بایستی به اثبات نه توانایی خود، که بنیادی‌تر، به تثبیت خود به عنوان یک عضو از آن بپردازد.

گره‌های پیش‌روی درام نظیر دزدیده‌شدن پرتقال‌های انبار، عدم همراهی گروهی از کارگران و… از جمله این نقاط هستند که قهرمان قصه را به سمت آن مرحله شناخت تازه از خود و پیرامون نزدیک می‌کنند. فیلم در دل ترسیم این مسیر، به سراغ خرده روایت‌هایی از کارگران هم می‌رود. دختر جوان که به دور از چشم همسر کار می‌کند(صدف عسگری)، زن معتاد و معشوقه‌اش از جمله این داستانک‌ها هستند.

شاید بتوان «روزهای نارنجی» را با انتخاب‌های فیلمنامه، در گروه “درام کارگری” نیز دسته‌بندی کرد. قصه‌هایی برآمده از طبقه کارگر که کن لوچ و برادران داردن را می‌توان از پرچمداران آن در سینمای جهان قلمداد کرد. زیرگونه‌ای که با تمرکز دقیق بر مناسبات کارگر- کارفرما و ترسیم دقیق فضا، محیط و جزییات کار، قصه‌ای را در دل این فضا ترسیم می‌کند. در سینمای ما، در سالیان اخیر شاید به جز مواردی مانند «اینجا بدون من»(بهرام توکلی) و «خداحافظی طولانی»(فرزاد موتمن) عموما درام‌های اجتماعی، مبتنی بر ترسیم طبقه فرودست از دریچه فقر اقتصادی آن‌ها بوده و کمتر وارد ترسیم فضاهایی این‌چنینی شده بودند که مخاطب، با یک فضای کار به عنوان بستر روایت قصه روبرو شود.

مورد توجه قرارگرفتن آثاری این چنین، خود می‌تواند بستر تازه‌ای برای ورود قصه‌ها، مکان‌ها و آدم‌های تازه به فضای سینمای داستانی ما شود.

 

 

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا