نگاه دیگر: نگاهی به کارنامه هنری، سینمایی جک لمون / از کمدی تا درام : توانمند و بی ادعا

 

عصرسینما؛ علی زنداکبری

جک لمون متولد هشتم فوریه 1925 در بوستون آمریکاست. پدرش یکی از مدیران “دونات کورپوریشن آف امریکا” بود. بازیگری را از 4 سالگی و با پدرش که بازیگری آماتور بود، در تئاترهای محلی شروع کرد. لمون 18 سال داشت که پدر و مادرش از هم جدا شدند. او تئاتر را محلی مناسب برای فرار از خانه یافت و توانست استعداد خود را در زمینه کمدی رشد دهد. در 1947، جک لمون در آکادمی فیلیپس دانشگاه هاروارد تحصیل کرد و سپس در جریان جنگ جهانی دوم به ارتش و نیروی دریایی پیوست ولی از آنجا که با روحیه او هم خوانی نداشت، ارتش را ترک و به نیویورک رفت تا بازیگر شود. در مدت تحصیل ریاست گروه مشهور تئاتری «هیستی پودینگ» را بر عهده داشت. پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، با 300 دلار در جیب به نیویورک رفت تا در تئاتر مشغول به کار شود. لمون بارها گفته بود که حرفه بازیگری را بسیار بد شروع کرد، اما مصمم بود تا موفق شود. «اگر باهوش بودم، باید متوجه می شدم که به طور فلاکت باری آزار دهنده هستم، فوق العاده ناتوان هستم و مانند هر انسان باشعوری باید راهم را می گرفتم و می رفتم، اما لحظه ای به خودم تردید ندادم که موفق نخواهم شد!».

در 1948، جک لمون همزمان با شرکت در کلاس بازیگری، به بازی در رادیو روی آورد و کمی بعد هم فعالیت تلویزیونی اش را آغاز کرد. کارش را از برنامه های تلویزیونی «استودیو وان» و «پلی هاوس 90» طی سال های پایان 1940 آغاز نمود و تا پایان عمرش به این رسانه وفادار ماند. شروع بازیگری اش در تئاتر با «روم سرویس Room Service» در 1953 بود، سپس یک استعدادیاب «کلمبیاپیکچرز» او را روی صحنه دید و کشف کرد و به لمون پیشنهاد تست داد.

در 2 برگردان تلویزیونی ستایش شده از نمایش نامه های «باد را به ارث ببر» و «12مرد خشمگین» مقابل جرج اسکات بازی کرد. در 1954 اولین کار جدی سینمایی خود را در فیلمی از جرج کیوکر به نام «باید برای شما اتفاق بیافتد» انجام داد. نامش سومین عنوان پس از جودی هالیدی و پیترلافورد بود و به قول خودش بهترین راهنمایی را در طول دوران فعالیت حرفه ایش از جرج کیوکر کارگردان به یادگار دارد. کیوکر به این بازیگر تازه کار گفت: ((جک، از میزان بازی ات کم کن.)) لمون بلافاصله پرسید: ((منظورت اینه که بازی نکنم؟» و کیوکر جواب داد: ((درسته، بازی نکن)).

همزمان در برادوی نیز به ایفای چند نقش تئاتری پرداخت، سپس در کمدی/ درام «آقای رابرتس» در 1955 بازی خوبی ایفا نمود. در همان سال در «خواهر من الین» با جنت لی همبازی شد. این فیلم نیز او را محبوب تر نمود و توانایی کمدی اش را بیش از پیش به رخ کشید.
در «کابوی» دلمر دیویس(1958) با گلن فورد همبازی بود و در کمدی «زنگ کتاب و شمع» ریچارد کوآین (1959) ایفاگر نقشی بود در کنار ستاره هایی چون جیمز استوارت، کیم نواک و ارنی کوواکس.

یکی دیگر از وجوه قدرت بازیگریش اما با آغاز عصر مشترکش در همکاری هایی به یاد ماندنی در 7 فیلمی که با بیلی وایلدر داشت، عیان گردید. این همکاری با «بعضی ها داغش را دوست دارند» (1959) شروع شد، فیلمی که باعث شد جک لمون بیش از گذشته در کانون توجه قرار گیرد. در این فیلم لمون و کورتیس برای فرار از دست تبهکاران و برای اینکه شناخته نشوند لباس زنانه بر تن می کنند، به یک گروه نوازنده متشکل از زنان می پیوندند که مریلین مونرو به عنوان یکی از نوازندگان گروه حضور دارد.

لمون با آرایشی مضحک، کلاه گیس بلوند، صدای زیر و رفتاری زنانه، مورد توجه پیرمردی قرار می گیرد که مذکر بودن او را نادیده می گیرد. پس از این فیلم مهم ترین نقش های کارنامه اش بین فیلم های هجو، کمدی و درام تقسیم شد.

در «آپارتمان» (1960) با شرلی مک لین هم بازی شد، او یک مدیر بی قید بود که مدیرانش آپارتمان او را به جولانگاهی خصوصی تبدیل کرده بودند. دیگر فیلم های لمون و وایلدر طی دوران همکاری با هم فیلمهای موفقی بودند چون: «ایرما خوشگله»، «کیک تفال»، «آوانتی!»، «صفحه او» و «رفیق رفیق».

جک لمون و بیلی وایلدر

یکی دیگر از همکاری های به یاد ماندنی جک لمون در طول دوران زندگیش، همکاری با “والتر ماتائو” کمدین دیگر هم عصر او بود. همکاری و دوستی عمیقی که از سال های 1960 با «کیک تفال» بیلی وایلدر شروع شد و طی سی سال تا سال های 1990 ادامه یافت و با مجموعه «پیرمردهای غرغرو» پایان یافت.

در 1962 در «روزهای شراب و گل سرخ» بلیک ادواردز، او نقش یک معتاد به الکل خشن و مایوس را ایفا نمود که سرخورده از زندگیست، او برای درک هر چه بهتر نقش اش، در جلسات بازپروری معتادان به الکل شرکت کرد. منتقدان و تماشاگران فیلم را ستودند و بازی حسی و سمپاتیک او چنان به چشم آمد که نامزدی اسکار را برایش به ارمغان آورد.

تنها تجربه کارگردانی اش «کاچ»(1971) بود که نامزدی اسکار را برای دوست صمیمی اش والتر ماتائو را به دنبال داشت. جک لمون طی سال های 1970 انواع کاراکترهای متفاوت و قوی را به نمایش درآورد که در بیشتر آن ها مردی بود به ستوه آمده از تغییرات دوران به روز شده و متفاوت. در «دهاتی ها» آرتور هیلر (1970)، نقش فروشنده ای اهل اهایو را داشت که برای بدست آوردن شغلی بهتر به نیویورک سفر می کند.

تلخ ترین نقشی که لمون ایفا کرد در «ببر را نجات بده» جان آویلدسن(1973) است. کمپانی «پارامونت» از ترس شکست تجاری فیلم، بودجه ای ناچیز معادل یک میلیون دلار! به فیلم اختصاص داد، اما لمون که تحت تأثیر فیلم نامه قرار گرفته بود، پذیرفت با حداقل دستمزد، هفته ای 165دلار! ایفای این نقش را به عهده گیرد. منتقدان این فیلم را یکی از بهترین نقش آفرینی های او دانستند و او برای دومین بار برنده اسکار و برای اولین بار برنده بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.

جک لمون در فیلم «ببر را نجات بده»
جک لمون در نمایی از فیلم «ببر را نجات بده»

«در زندانی خیابان دوم» ملوین فرانک(1975) در برابر آن بنکرافت دچار فروپاشی عصبی می شود. آخرین فیلم جک لمون طی سال های 1970، درام/تریلر «سندروم چینی» جیمز بریجز (1979) بود که نقش دانشمندی متعهد را در برابر جین فاندا و مایکل داگلاس جوان ایفا کرد. فیلم نامزدی اسکار و نخستین نخل طلای جشنواره کن را برایش به ارمغان آورد. او در «قدردانی» باب کلارک(1980) نامزد اسکار و برنده خرس نقره ای بهترین بازیگر جشنواره فیلم برلین می شود. در «گمشده» گوستاگاوراس(1982) پدری بود در جست و جوی کسب اطلاعات درباره پسر گمشده اش که با عدم همکاری مقامات امنیتی مواجه می گردد، این فیلم آخرین نامزدی اسکار و دومین نخل طلای جشنواره کن را برایش بدست می آورد. در 1986 او به برادوی بازگشت تا در ستایش شده ترین اجرای صحنه ای او از «سفر روز بلند به درون شب» نقش آفرینی کند.

در «گلن گری گلن راس» جیمز فولی(1992) نقش کارمند یک موسسه معاملات املاک را در دنیای بی رحم این حرفه در مقابل شماری از ستاره های توانمند سینما از جمله آل پاچینو و اد هریس ایفا می کرد.

چارلز چملین(منتقد فیلم) در مورد او نوشت: ((آن چه به بهترین بازی های جک لمون محتوا و غنی می دهد، بروز ویژگی هایی از خود او است که با شخصیتی که ایفا می کند، کمدی یا درام، کاملاً همخوانی دارد.
پرسونای درونی دوست داشتنی که بانزاکت، باهوش و آسیب پذیر است و احتمالاً بی نظم و قطعاً دارای نقاط ضعفی نیز می باشد.))

جک لمون در دهه نود با ایفای نقش مردان ترش رو اما مهربان در فیلم هایی چون «پیرمردهای غرغرو» دونالد پتری(1993) و «هموطنان آمریکایی ام» پیتر سگال (1996) محبوبیت داشت. او طی گفت و گویی که در 1989 انجام داد، گفت: ((اواخر سال های 20 زندگی ام در نمایش های زنده تلویزیونی بازی می کردم. کدام بازیگر است که در فیلم های بد بازی نکرده باشد؟ وقتی تهیه کنندگان پیش بینی های شان غلط از آب در می آید وای به روزگار بازیگران، شکست ها همیشه بیش از موفقیت هاست. فیلم های من به لحاظ فروش موفق بوده اند، منتقدان و مردم نیز خوششان آمده که هنوز از من دعوت می شود. خدا رو شکر که هنوز هم نقش های خیلی خوب به من پیشنهاد می شود.))

جک لمون در فیلم «گلن‌گری گلن راس»
جک لمون در نمایی از فیلم «گلن‌گری گلن راس»

طی دو دهه آخر عمر او به نقش های مکمل در «جی اف کی» اولیور استون(1992) «بازیگر» رابرت آلتمن(1992) و «برش های کوتاه» باز هم از رابرت آلتمن (1993) روی آورد.

لمون زمانی گفته بود که او خود را بیشتر بازیگر نقش های مکمل می داند تا ایفاگر نقش اصلی، او کارنامه متنوعش را دوست داشت. بیلی وایلدر هم زمانی جایگاه او را «بین چارلی چاپلین و کری گرانت» توصیف کرد و به مناسبتی اظهار داشت که «خوشبختی یعنی کارکردن با جک لمون».

جک لمون در زندگی خصوصی اش از بازی بیلیارد و نواختن پیانو لذت می برد. گفته می شود که در 60 سالگی ترک سیگار کرد و مشروب را کنار گذاشت. علی رغم یک دندگی آشکارش، او یکی از مهربان ترین مردان هالیوود بود که نسبت به مسایل محیط زیست نظرات افراطی داشت.

جک لمون یکی از کمدین های محبوب سینماست و زندگی بی حاشیه و سالمش وجه اجتماعی مناسبی را در انظار عمومی از وی به یادگار گذاشت. وی در بیش از 60 فیلم ایفای نقش کرد. 8 بار نامزد اسکار و 2 بار نیز برنده اسکار شد. سه جایزه بفتا از انگلستان، دو نخل طلا و یک خرس نقره ای هم از جشنواره های کن و برلین کسب نمود. در 1988، مؤسسه فیلم آمریکا جایزه دستاورد عمر را به وی اعطا کرد.

آخرین کار سینمایی اش راوی فیلم «افسانه بگرونس» رابرت ردفورد در سال 2000 بود و آخرین جایزه اش جایزه امی برای فیلم تلوزیونی «سه شنبه با موری» در سال 2000 بود.

جک لمون در 23 ژوئن 2001 پس از عمری فعالیتهای مختلف هنری در لس آنجلس کالیفرنیا در سن 76 سالگی دیده از جهان فرو بست.

مطالب دیگری از نویسنده این یادداشت را نیز در ادامه میتوانید بخوانید:

نقد فیلمهای روز: نگاهی به فیلم «خشم مردانه» ساخته گای ریچی / با انتقام به گذشته بنگر

ویتوریو استورارو؛ اسطوره زنده هنر فیلمبرداری صنعت سینما

نقد فیلمهای روز: یادداشتی بر فیلم «خائن آمریکایی» / کلاس بازیگری آقای پاچینو

نگاه دیگر: مروری بر زندگی و کارنامه هنری، سینمایی آنتونی کوئین / حمزه؛ شیر صحرا

نگاهی به سینمای روبر برسون کارگردان مطرح فرانسوی / سروده های فیلسوفی با یک دوربین

نقد سریالهای روز جهان: تحلیل و بررسی مینی سریال «میر از ایست تاون» / تنها وظیفه ما عشق ورزیدن است

ستون‌های قدرتمند یک امپراطوری / نگاهی به فصل مهم شکل‌گیری کمپانی مترو گلدوین مایر از ابتدا تا دهه 60

سینمای کلاسیک : نگاهی به فیلم «پنجره عقبی» ساخته آلفرد هیچکاک / پنجره ای رو به زندگی

سینمای کلاسیک : یادداشتی بر فیلم «کازابلانکا» / جنگ بدون مرز ؛ عشق بدون مرز

سینمای کلاسیک : نگاهی به فیلم مطرح و تاریخ ساز «همشهری کین» ساخته اورسن ولز / وقتی غرور مرا کشت

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا