نقد تئاتر «ط» : اودیسه تُرنا و زنجیر

عصر سینما- علی زنداکبری : پرداختن به شخصیتی تاریخی/ اجتماعی که نوسانات حضورش در دوره های متفاوت تاریخ معاصر همواره مورد توجه بوده و مبنای بحثهای چالشی نیز قرار گرفته، کار دشواری است لذا در همین ابتدای کار جسارت پرداخت به شخصیتی همچون “شهید طیب حاج رضائی”، برای بنده به خودی خود تحسین برانگیز است.

نگارش زندگی پر ماجرای طیب حاج رضائی جزئیات و کلیات خاص خود را دارد که جز با تکیه بر کار تیمی صمیمانه و رهبری نوآورانه طراحی و کارگردانی “مجید رحمتی” میسر نمی گردید. در این میان برای اجرا و پرداخت به تمام زوایای زندگی طیب حاج رضائی نیاز به قلمی توانا احساس می شود، از اینرو به نظر “کهبد تاراج” با در نظر گرفتن سر فصلهای مهم زندگی طیب در همکاری نزدیک با مجید رحمتی، آنرا به بهترین نحو و با شیوه خاص خود روایت می کند:

اول- نگاه جهان شمول

تاراج /رحمتی مجموعه قصه خود را در قالب روایتی بازیگونه از سرگرمیهای تهران  قدیم و در قهوه خانه های تهران با ریشه های فرهنگی خاص خود آغاز می کنند. بازی با نام ” تُرنا زنی” ، این بازی از عهد صفوی در ایران آغاز شده و تا امروز نیز(هرچند کمتر) با نام “حاکم/وزیر” در محفلهای خانوادگی رواج داشته است. نویسنده/کارگردان خود به عنوان اول شخص همین بازی، حکم دهنده به شخصیتهائی هستند که از بطن واقعیت زندگی طیب حاج رضائی نشئت گرفته است. آنها ضربه های تُرنا نواز را به ضربات زنجیر شکنجه گران  تعبیر می کنند. زنجیری که  علاوه بر دربند نمودن دست و پای زنجیر کنندگان در طمع به زنجیر درآوردن افکار و اعتقادات آنان نیز هستند غافل از اینکه آزادگان تاریخ در هر زمان رهاتر از آنند که اعتقاد و تفکرشان به بند کشیده شود. آنان “حر” زمانه خود هستند، چه در گذشته، چه در حال و چه در آینده.

در تُرنا زنی از همان ابتدا به تناسب زمان خود و نوع فرهنگ غالب، به زنان اجازه حضور (جز در محافل خصوصی حاکمان و جمعهای خانوادگی) نداده اند و در همان حدی نیز که اجازه داده شده، قانونی برای آن تعیین کرده اند تا منزلت زنان در آن حفظ گردد. منزلتی که به بیان نمایش در حق همسر اول طیب آنچنان که باید روا نشده است، جائیکه شخصیت عفت( با اجرای قوی مه لقا باقری) به ازدواج دوم او کنایه زده و به گلایه ناشی از احساس جریحه دار شده اش می پردازد:

 

«… منزل! حالا هرکی‌ام به ما رسید اول و آخر به ما یه چیزی گفت که به هر چی ربط داره جز خودم، منزل خان، زن خان، عفت خان، زن طیب، زن خان، زن کی؟، زنِ چی؟، بابا من هم اسم دارم: عفت!
من آرومم ها ولی نمی‌دونم چرا هر کی به قول شما لات بود، نفهمید خونه و انار و در و پنجره لات نداره
خونه نبات داره، خونه ساز داره، اونم زنه.
تازه هر کسی‌ هم بلد نیست خوب ساز بزنه… »

دوم- نگاه به درون کاراکتر اصلی

نویسنده و کارگردان این تئاتر آشکارا از نگاه کلیشه ای به شخصیت طیب اجتناب کرده و با رودرو قرار دادن شخصیت بزرگسال( امیر عدل پرور) و نوجوان طیب (آبتین رحمتی)، به لایه های احساسی و شخصیتی درون این کاراکتر نفوذ می کنند. از شروع کار در بازار تره بار تهران تا ازدواج دوم و تغییر از مسیر شاه دوستی به مسیر حمایت از مرجعیت و شکل گیری انقلاب و تیربارانی فجیع برای سرپوش گذاشتن به وقایع 15 خرداد توسط سیستم حاکم.

 

سوم-توجه به جزئیات

زمان یک ساعته اثر قطعا قابلیت به نمایش درآوردن تمام نکات زندگی پر ماجرای یک شخصیت ماندگار تاریخی را ندارد و اگر این زمان طولانی تر هم می شد، حوصله تماشاگران آنرا بر نمی تابید ولی رحمتی و تاراج با ترکیب متناجس دیالوگ/صحنه ، سرنخ های لازم برای جلب توجه مخاطبانشان را به هر موضوع در اخیار او قرار می دهند.

از تقابل با لوطیهای آن زمان تهران مثل حسین رمضون یخی(جواد یحیوی) گرفته تا وجه قالب مذهبی و هیئت معروف عزاداری طیب در تهران (که به عنوان بزرگترین ومعروفترین هیئت عزاداری هنوز هم زبانزد است). همان هیئتی که بهانه و زمینه اتهام سازی و نهایتا تیرباران او و همراهش اسماعیل رضائی می شود. در بخش دیگر با صحنه ای به مشکل ارتشبد نعمت الله نصیری(رئیس ساواک) با طیب پرداخته می شود. در واقعه ای حین جشن تولد ولیعهد، طیب با دادن ظرف اسپند به نصیری او را جلوی شاه تحقیر می کند و همین امر سبب کینه توزی نصیری نسبت به او می شود. کارگردان در صحنه ای شخصیت نصیری(شهاب عباسیان) را با زیرپوش و پیژامه ای آبی و کت و کلاه نظامی! در حالیکه ظرف اسپندی روشن در دست دارد و سالن نمایش را با بوی اسپند پر نموده، وارد صحنه می کند تا به کینه تاریخی ارتشبد نصیری و نقش او در محکومیت طیب بپردازد.

در پرده ای دیگر سرباز دولتی(صدرا سبحانیان) در حال خواندن جرائم طیب در حال خوردن موز است که یادآور اعطاء امتیاز فروش و واردات موز از سوی حکومت به طیب پس از کودتای 28 مرداد است و…

ارکستر یک ساعته

پر واضح است که پایه درام نمایش بر محور شخصیتهائی است که دیالوگهای نمایشنامه را با دقت و طمأنینه ادا می کنند و منجر به برتری وجه غالب قدرت بازیگری بر اصل روائی آن در این نمایش گردیده اند.

در این مسیر فضا سازی شکل گرفته بر پهنه صحنه وسیع سالن نمایش چه بر اساس چیدمان و حرکات اجسام صحنه (نگاه کنید به صندلی ابتدای نمایش که در آخر بدل به تابوت می شود) و چه بر اساس بازی بازیگران و استفاده از ابزاری که در اختیار دارند همچون چاقوی حسین رمضون یخی که از یک سو به سوی دیگر صحنه لیز می خورد یا صحنه سینه زنی پرشور و تک نفری اش زیر نور پر تشعشعی که گویا حکایت از رستگاریش در قبال طیب می دهد. سیب غلطان طیب نوجوان به سوی طیب بزرگسال که حس گذر زمان از کوچکی به بزرگسالی را القاء می کند، چادر عفت که با هر حرکت گوئی اسرار درون پر التهاب او را بروز می دهد، ضربات تُرنا نواز بر پولهای نصیری، پخش فشنگها به هنگام تیر باران، پرتاب طناب از داخل تابوت برای بستن طیب به چوبه تیر باران و… همگی بر اساس مفهوم مد نظر نویسنده، غایتی پست مدرن گونه را به نمایش می گذارد و مهارت کارگردان(مجید رحمتی) در تنظیم میزانسن و حفظ ریتم اثر در همان چهار چوب تصویری را با درکی تازه برای تماشاگر شکل می دهد تا داستان طیب متحول شده را به گونه ای متفاوت از ابتدای نمایش (که با صداهای مختلف از رادیو ایران می شنید)، باز تعریف کند.

گریم بانو حاجیها همانند بیشتر آثار این هنرمند نه اغراقی پیشرونده دارد تا حواس تماشاگر از اصل داستان پرت شود و نه آنقدر بی مایه است که جلوتر از شخصیت حقیقی هر بازیگر، کاراکتر او را خدشه دار کند. نور صحنه با زاویه های خاصش در راستای روایت نمایش است. بازی با نور رضا خضرائی با صحنه وسیعی که داشته به نور جاری در وجود زندگی تاریک و سخت طیب جهت داده و طراحی لباس سهیلا جوادی به خوبی یادآور تهران قدیم است، از کت شلوار و کفشهای براق یکسان دو طیب بزرگ و کوچک گرفته تا کلاه مخملی حسین رمضون یخی و چادر چارقد عفت و… تمام اینها در کنار هم، چون نوازندگان ارکستری است که به خوبی زیر نظر رهبر/کارگردانشان ساز خود رامناسب کوک کرده اند.

معرکه گیری بازیگران

دایره بازی بازیگران به لطف شناخت مناسب کارگردان و درک صحیح او از دوران رویدادهای نمایش حالتی دایره وار و چرخشی همچون معرکه گیران قدیم دارد که با استفاده از حداکثر فضای موجود صحنه موجبات آزادی رئال بازیگران را در چهار چوب نمایشنامه به وجود آورده است. در همین بزنگاه است که سیناپس شخصیتهای اثر با تک صحنه های تاثیرگذار پیوند می خورد، مثل صحنه زنجیرزنی کودکی طیب با بازی قوی کودک/بازیگر توانا، آبتین رحمتی، که اتصال شخصیتی بین او و بازی مستقیم، زیر پوستی و بدون اغراق امیر عدل پرور را در نقش بزرگسالی طیب با گفتمان خاص “طیب بالغ” نه از لحاظ سن و سال که به لحاظ تفکر شکل می دهد:« … مرده من از زنده ام بیشتر به کار اومده».

یا گستره کار جواد یحیوی، لوطی کلاه مخملی که با توانائی تغییر رویه حسی/کلامی، شخصیتش را در قالب قدرت صدا و حرکاتش از یکه بزنی رجزخوان به سینه زنی هم هیئتی، فرود و نزول کاراکترش را با انعطافی ظریف به اجرا در می آورد و آن سختی و ضمختی لوطی تهران قدیم را به نرمی معرفت و مرام کوچه بازارهای آن موقع اتصال می دهد. مه لقا باقری حجم سازی با حرکات چادر را از شِکوه های توپر بیانی/حرکتی و تغییر میمیک چهره از یک طلبکار محتاج به محبت، به پارچه ترمه روی قبر طیب و مویه ها و درد و دلهای نهفته اش پیوند می دهد جائیکه این رفت و برگشت چالش انگیز را به واسطه خلاقیت بازیگریش برای تاثیر بر مخاطب به خوبی هدایت می کند.

در دل تمام این جدیتها وسختیهای بیانی، شخصیت راننده آمبولانس با بازی مثال زدنی از شهروز دل افکار، توازنی غریب بین جدیت، حقیقت و طنز مخفی اما سیاه اثر به تماشا می گذارد آنگاه که با زدن ضربه به دیوار تئاتر به دیوار زندانی که دوستش ندارد اشاره می کند و با کفشهای طیب و خواندن ترانه های معاصر رو به تماشاگران یاد آور می شود که «… بزودی نوبت شما هم می شود» ، صدرا سبحانیان با علم به آنکه ماموری حکومتی است بُعد نظامی شخصیتش را با فریادها و پا کوبیدنهای پر سر و صدایش برجسته می کند تا در صحنه تیرباران باورپذیرتر جلوه نماید. او وصله بین پرده اول از طیب به بند کشیده شده با تمامی صحنه هائی است که در کنار نقش کوتاه اما مهم خود نویسنده (کهبد تاراج) به عنوان شبحی از تقدیر، سایه اش از ابتدا بر تمام نمایش حس می شود تاراج در نقش نویسنده/بازیگر در قالب: بیشتر دیده نشدن و ببیشتر حس شدن، حرکتی ساختاری را مدیریت کرده، به خصوص که در لحظه اعدام با نوع پرتاب طنابها و فشنگها از تابوت تماشاگر را به این فکر فرو می برد که او دقیقا در کدام لحظه خود را در تابوت برای اجرای این صحنه مخفی کرده؟ از سوی دیگر شهاب عباسیان نیز در جهت پیدا شدن رد خون طیب به او، ارتشبد نصیری را به نمایش در می آورد که از دسیسه خود آگاه و از ختم کار خود بیمناک و هراسان است، شمایلی که به یاد ندارم کسی به این خوبی و در چنین حالتی در صحنه نمایش آن را به تصویر کشیده باشد: یک ارتشبد خوار و خفیف شده.

 این چینش پازل بازیگری تئاتر ط در قالب نقش/بازی تُرنا نوازی، با رئال بودن شخصیت تُرنا نواز و حقیقی بودن ایفای نقش یک نابازیگر(تمام بازیگر) با اجرای موفق رضا آسمانی شکل ویژه ای پیدا کرده است جائیکه گوئی معرکه گیر، داستانسرائی خود را با حضور تُرنا نواز در پرده اول و آخر دایره وار شروع می کند و به پایان می رساند، همچون آغاز و پایان هر حکایتی در این دنیا. همچون آغاز و پایان یک زندگی حماسی. زندگی طیب حاج رضائی.

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا