سینمای کلاسیک : نقد و تحلیل فیلم «چه زندگی شگفت‌انگیزی است» ساخته فرانک کاپرا

زندگی را در آغوش بگیر

عصرسینما؛ عباس نصراللهی

«چه زندگی شگفت‌انگیزی است» از چند منظر در کارنامه فرانک کاپرا مهم جلوه می‌کند. این فیلم زمانی ساخته شد که همه جهان کاپرا را با آن کارنامه پربار و پر از فیلم‌های خوب، به عنوان کارگردانی اخلاق‌مدار می‌شناختند و نقش خانواده و اهمیت آن در آمریکای روبه‌ گذار را در سینمای او به خوبی می‌توانستند ببینند. در سال 1946، یعنی یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، مردم به شدت افسرده و ناراحت بودند و نیاز به تزریق امید در آن‌ها بیش از همیشه حس می‌شد. حال، کسی چون کاپرا که در ساخت ملودرام‌های خانوادگی با رگه‌های کمدی موفق بود، می‌توانست نقش مهمی را ایفا کند.

کریسمس همان سال، نویسنده‌ای که مجموعه داستانی از اتفاقات نزدیک به کریسمس در یک شهر کوچک در آمریکا را نوشته و اما موفق به چاپ آن نشده بود، این داستانک‌ها را به صورت کارت پستا‌ل‌هایی در اختیار مردم قرار داده بود. یکی از آن‌ کارت‌ها به طور اتفاقی به دست تهیه‌کننده همین فیلم می‌رسد و او از فرانک کاپرا می‌خواهد تا این داستانک را تبدیل به فیلم نماید.

در دوره‌ای که آمریکا جنگ را دیده و مردم فشارهای زیادی را تحمل کرده‌اند، فیلمی چون «چه زندگی شگفت‌انگیزی است» می‌تواند نقش مهمی را در بازنمایی فرهنگ آمریکایی در شهرهای کوچک و نمایش زندگی مردمانی که بیشترین نقش در جنگ را داشته و اما بی‌نام و نشان مانده‌اند، ایفا نماید. زمانی که نیاز است تا فرهنگ مردم در علاقه به زندگی و کمک کردن به همدیگر با صدای بلند فریاد زده شود و چیزی خلاف آن‌چیزهایی که در مجامع جهانی جا افتاده است، بیان گردد. این فیلم به خوبی می‌تواند با طراحی و خلق یک جهان درونی برای شهری کوچک و مردمانش و انتخاب یک قهرمان سمپاتیک که هم بازیگرش (جیمز استوارت) نمادی از یک مرد آمریکایی در آن جغرافیای خاص است و این حس سمپاتی را ایجاد می‌نماید و هم در فیلمنامه این شخصیت به خوبی پرداخت شده است تا همراهی بیننده را با خود داشته باشد و بازنمای درستی از این فرهنگ عامه را، آن هم در روزهایی که مردم همگی درگیر انجام مناسبات یک جشن بزرگ و سراسری هستند، نشان دهد.

اما بحث نمایش این فرهنگ‌ها و درگیر شدن مردم با چنین مناسباتی را می‌توان در فیلمنامه استیلیزه و دقیق اثر جستجو کرد. جایی که ما با یک خط پیرنگ اصلی مواجه هستیم و در آن از کودکی تا بزگسالی با شخصیت/قهرمان قصه همراه می‌شویم و حالا در این بین خرده‌پیرنگ‌هایی وجود دارند تا گستردگی بیشتری به این خط اصلی پیرنگ بدهند. اما فیلمنامه همانند آثار شاخص کلاسیک هیچ اضافاتی ندارد و هرچیزی که در آن گنجانده شده، در جای دیگری مورد استفاده خواهد بود. از ویژگی‌های ظاهری شخصیت گرفته (مثل گوش ناشنوایش) تا شیوه‌های مک‌گافینی (مثل گم شدن پاکت پول) و یا حتی دیالوگ‌هایی که بیان می‌شوند، همگی در خدمت پیشبرد پیرنگ هستند. این ساختار استیلیزه فیلمنامه این اجازه را به کاپرا می‌داده تا در شکل روایت دست ببرد و آن را تا حدودی از ساختار کلاسیک خارج کند.

یعنی گرچه که فیلمنامه تمام‌قد دارای ویژگی‌های کلاسیک است، اما روایت بر مبنای خرده‌پیرنگ اثر، آن را از ساختار کلاسیک جدا می‌کند و با توجه به سال ساخته شدن فیلم، می‌تواند «چه زندگی شگفت‌انگیزی است» را به عنوان اثری آوانگارد معرفی نماید.

 

فیلم «چه زندگی شگفت‌انگیزی است»
American actors James Stewart (1908 – 1997), as George Bailey, and Karolyn Grimes as his daughter Zuzu, in a scene from ‘It’s a Wonderful Life’, directed by Frank Capra, 1946. (Photo by Silver Screen Collection/Getty Images)

 

حال باید گفت در کنه پیرنگ اثر هم به خودی خود می‌توان نگاهی متفاوت را دید. شکل روایت از همان ابتدابر مبنای تعریف کردن قصه و داشتن یک راوی دانای کل (تیتراژ فیلم با باز شدن یک قصه نشان داده می‌شود و گویی ما در حال آغاز خواندن یک کتاب داستان هستیم) بنا شده است. اما چرخش‌های روایی باعث می‌شوند تا پیرنگ در عین سادگی حالتی چندلایه بگیرد و زمانی که بناست ما با یک پایان خوش و بسته مواجه شویم، این لایه‌های مختلف و خرده‌پیرنگ‌ها، در آن پایان‌بندی موضوعیت پیدا کنند و هرکدام نقش مهمی را ایفا نمایند.

آن‌جا که روابط تعریف شده، جغرافیای خلق شده و شیمی بین مردمان شهر با شکل زندگیشان، باعث می‌شود تا کمک بزرگ آن‌ها در پایان فیلم و در آن سکانس‌های معروف و شاهکار، به دور از غلو و بزرگنمایی باشد و این پایان‌خوش کاملا در خدمت یک اثر سینمایی و ابعاد تماتیک و دراماتیکش باشد. اما طی مسیر پیرنگ از ابتدا تا انتها یک چرخش بسیار مهم دارد که اوپنینگ فیلم را می‌تواند توجیه نماید و اتفاقا جسارت اثر در آن سال‌ها را نیز بیشتر نمایان کند.

زمانی که دو ستاره بخت، در ابتدای فیلم با یکدیگر حرف می‌زنند تا به کمک جرج بیلی بروند، چرخش مهم فیلم در میانه راه را کاملا توجیه‌پذیر می‌نمایند. آن جا که جرج دیگر از زندگی ناامید شده، فیلم روایت سوبژکتیو خود را کامل می‌کند و یک فرشته را با جرج همراه می‌نماید تا او ور دیگر زندگی را نیز ببیند. حالا اینجاست که ایده تماتیک فیلم در خلق فضایی برای رساندن مفهوم شیرین بودن زندگی به اوج خود می‌رسد. ایده‌ای که در فیلمنامه به خوبی و با دقت نوشته شده و اجرای دقیق و بی‌ایراد کاپرا هم بر آن‌ها اضافه می‌شود تا فصل میان و پایانی این اثر شاهکاری تمام‌قد در تاریخ سینما باشد که تماشای چندین و چندباره‌اش هم لذت‌بخش باشد.

گرچه که همین فصل میانی و پایانی معلول فصل ابتدایی فیلم و طرح‌ریزی خوب آن هستند، اما گذر زمان نشان داده که «چه زندگی شگفت‌انگیزی است» با آن لحظات دراماتیزه شده از زندگی مردمان ساده با آرزوهایی در دسترس به یاد آورده می‌شود و همان ایده‌های تماتیک و دراماتیک یاد شده آن‌طور در فیلم جایگذاری و اجرا شده‌اند که با گذر زمان حس جهان‌شمولی آن‌ها بسیار بیشتر نمایان شود. از این رو فیلم فرانک کاپرا در جایی از سینما می‌ایستد که از چند منظر برای مردم آمریکا و سپس از چند منظر برای خود سینما مهم خواهد بود.

از لحاظ بیان دغدغه‌های مردمانی خاص و البته پرداختن به روح زندگی برای آن مردمان و البته همه آدم‌های جهان و از لحاظ نوآوری در بیان کنش-ایده خود، شخصیت‌پردازی و شکل روایت، برای تاریخ سینما مهم خواهد بود. هماهنگی و همراهی درست این فاکتورها با یکدیگر باعث خلق جهانی جذاب و تماشایی می‌شود که لحظه‌لحظه‌اش ملموس و در دسترس است و تماشای مجدد فیلم، پس از گذشت بیش از هفتاد سال، هم‌چنان تازگی‌هایی را به همراه خواهد داشت.

 

 

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا